۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

بیست و ششمین روز اعتصاب غذای یک زندانی سیاسی کُرد در زندان بندرعباس

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران ; یک منبع محلی و فعال حقوق بشر گفت که علی مرادی زندانی سیاسی کُرد به دلیل اعتراض به آنچه « تبعید غیرقانونی از زندان میناب به زندان بندرعباس» خوانده، از تاریخ ۱۶ فروردین ماه اقدام به دوختن لبهای خود و اقدام به اعتصاب غذا کرده است. وی مدعی شد علی مرادی به دلیل داشتن ناراحتی قلبی از وضعیت سلامتی نامباسبی برخوردار است و مسئولان زندان مرکزی بندرعباس در این مدت نسبت به خواسته‌های این زندانی سیاسی بی توجه بوده و روز جمعه ۸ اردیبشت ماه وی را به سلولهای انفرادی این زندان منتقل کرده‌اند. .
این منبع به کمپین گفت:« اواخر بهمن ماه سال گذشته بعد از حضور یکی از بازرسان سازمان زندانهای کشور به نام شمس در زندان میناب، علی مرادی زندانی سیاسی به دلیل نیاز به رسیدگی پزشکی نسبت به وضعیت بهداشتی و رسیدگی پزشکی زندان با این بازرس گفتگو کرده است و نسبت به وضعیت بهداشتی و رسیدگی پزشکی زندانیان در زندان اعتراض کرده است. بعد از این روز به دستور رئیس زندان میناب به بهانه‌ واهی این زندانی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به سلول انفرادی انتقال داده شده است.
مسئولان زندان بعد از حدود ۱۵ روز از انتقال وی به سلولهای انفرادی در یک روند غیر قانونی وی را به زندان بندعباس تبعید کرده‌اند. علی مرادی نیز در اعتراض به این تبعید غیرقانون از روز ۱۶ فروردین ماه اقدام به دوختن لبهایش و اعتصاب غذا کرده است تا امروز مسئولان زندان نسبت به خواسته‌های وی بی توجه بوده‌اند و در این مدت از حق ملاقات و تماس تلفنی با خانواده محروم شده است.»
این منبع  گفت: «علی مرادی در تاریخ ۲۹/۱۱/۸۲ به اتهام همکاری با حزب کومله در روستای ” کانی دینار ” از توابع مریوان بازداشت و بعدا در دادگاه انقلاب شهر مریوان به اتهام محاربه از طریق عضویت در حزب کومله به ۳۰ سال زندان و تبعید به زندان میناب محکوم شده است. او پیشتر نیز درسال ۷۷ به اتهام همکاری با احزاب کُردی بازداشت و به مدت ۵ سال در زندان میناب تحمل حبس نموده است.»

وضعیت جسمانی نامناسب ژیلا کرم‌زاده در زندان اوین

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کمیته گزارشگران حقوق بشر; ژیلا کرم‌زاده مکوندی، فعال مدنی و از همراهان مادران پارک لاله (مادران عزادار) که هم‌اکنون جهت گذراندن حکم ۲ سال حبس تعزیری خود در زندان نگهداری می‌شود، از بیماری ” فشار خون” رنج می‌برد. کرم‌زاده طی هفته‌های اخیر، بارها به دلیل افزایش ناگهانی فشار خون، بیهوش و به بهداری منتقل شده است.
ژیلا کرم زاده، روز سه‌شنبه ششم دی‌ماه، هنگامی که جهت انجام کارهای اداری مربوط به گذرنامه به اداره گذرنامه تهران مراجعه کرده بود، توسط ماموران امنیتی دستگیر و جهت اجرای حکم ۲ سال زندان تعزیری به دادسرای زندان اوین و از آن‌جا به بند زنان منتقل شد.
وی پیش از این در روز ۱۹ بهمن سال ۱۳۸۸ در منزل دستگیر و مدت ۳۴ روز را در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر برده و سپس با قرار کفالت ۵۰ میلیون تومانی آزاد شده بود. کرم‌زاده در بهمن‌ماه سال ۱۳۸۹ از سوی دادگاه بدوی به تحمل چهار سال حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدیدنظر به ۲ سال حبس تعزیری و ۲ سال حبس تعلیقی کاهش یافت.
ژیلا کرم‌زاده که سرپرستی خواهر معلول خود را به عهده داشت، پس از زندانی شدن، بارها درخواست مرخصی و حضور در کنار خواهرش را داد، اما تاکنون با درخواست مرخصی وی موافقت نشده است.

محمد علی دادخواه بازداشت شد

محمد علی دادخواه وکیل برجسته دادگستری و مدافع حقوق زندانیان سیاسی صبح امروز در دادگاه انقلاب بازداشت شد.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کمیته دفاع از زندانیان سیاسی، محمد علی دادخواه وکیل پایه یک دادگستری و فعال حقوق بشر که صبح امروز یکشنبه ۱۰ اردیبهشت در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب حاضر شده بود تا از موکل خود ارژنگ داوودی دفاع کند توسط قاضی صلواتی روانه زندان اوین شد.

بیانیه زندانیان سیاسی سکولار دمکرات به مناسبت اول ماه می؛ تداوم چنین رژیمی امکان ناپذیر است

در آستانه دوازدهم اردیبهشت ماه، روز جهانی کارگر و روز معلم، جمعی از زندانیان سیاسی سکولار دمکرات ایران با انتشار بیانیه ای با انتقاد از سیاست های سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی در برابر خواسته های کارگران و فرهنگیان، رفع مشکلات ایشان را در گرو تحقق آزادی، دمکراسی و عدالت و در چهارجوب یک ساختار سکولار دمکراتیک ارزیابی کردند.
متن کامل بیانیه جمعی از زندانیان سیاسی سکولار دمکرات ایران:
روز کارگر و روز معلم گرامی باد
بنا به گفته وابستگان حکومت در سال گذشته بیش از یکصد هزار کارگر از کار بیکار شده اند. همچنین بنا به اذعان حکومت خط فقر به بیش از یک میلیون رسیده است. در حالی که حقوق کارگران حدود سیصد و پنجاه هزار تومان است.
اول ماه می، روز کارگران ایران، روز جهانی کارگر را گرامی میداریم که این زحمتکشان ایران بیش از هر زمانی در رنج اند.
همین ارقام کافی است تا میزان رنج و محرومیت این طبقه زحمتکش را آشکار سازد. این در حالی است که هزاران کارگر حقوق ماهیانه خود را دریافت نمی کنند و روزی نیست که به همین دلیل دست به تجمع و تحصن نزنند.
اما کو گوش شنوا؟ کارگران ایرانی زیر فشار طاقت فرسای گرانی و تورم دست و پا می زنند، و رژیم ریاکار جمهوری اسلامی به گونه ای وانمود می کند که گویا همه چیز روال طبیعی خود را طی می کند.
اگر هر گروه یا تشکل کارگری نیز دست به اعتراض مسالمت آمیز بزنند، سر و کارشان با زندان و شکنجه است. آنگونه که در مورد نمایندگان کارگران نیشکر هفت تپه یا سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، و یا تشکل های کارگری آزاد کردستان و آذربایجان اعمال کرده اند. از دیگر سو روز ۱۲ اردیبهشت را روز معلم اعلام کرده اند. در حالی که همواره برخورد حکومت با خواسته های صنفی فرهنگیان با زبان سرکوب، زندان و شکنجه بوده است.
و اینک نمایندگان از همین صنف آگاه، فرهنگ ساز و زحمتکش در زندان های رژیم بسر می برند. ضمن اینکه فرهنگی ها و معلمین ایرانی به لحاظ معیشت و جایگاه شایسته اجتماعی این صنف در شرایط بسیار وخیمی هستند و حکومت در برخورد با خواسته ها و جایگاه آنان برخوردی ریاکارانه دارد. و واقعیت این است که رژیم جمهوری اسلامی به لحاظ شرایط اقتصادی، بین المللی و داخلی در یک وضعیت بسیار بد و بحرانی قرار دارد.
به همین دلیل تلاش می کند با باج دهی به دولت های قدرتمند خارجی برای خود فرصت و مشروعیت بخرد. اما بر عکس سعی می کند در مسایل داخلی بویژه عمومی که به حقوق مسلم صنوف و طبقات ارتباط پیدا می کند به اصولی که به حقوق بشر مرتبط است از شهروندان زهر چشم بگیرد و مثلاً اقتدار خود را به رخ مردم ناراضی بکشد.
این یک حرکت دوگانه و ریاکارانه است که اطمینان داریم به پایان راه خود رسیده است. برای اینکه ذات ریاکارانه و ماقبل قرون وسطایی رژیم، آن را به لحاظ ناکارآمدی درونی، عدم مشروعیت داخلی و خارجی و نقض سیستماتیک حقوق شهروندی و حقوق بشر در جایگاهی قرار داده است که حتی غربی ها نیز به قول و قرارهای ایشان باور ندارند. برای اینکه ماهیت اصلی اش در فریب و ریاکاری است.
کارگران زحتمکش، فرهنگیان آگاه، دانشجویان و دانشگاهیان پیشرو، زنان مبارز و سایر گروه ها و طبقات و صنوف اجتماع می دانند که ذات رژیم در ریاکاری، عدم پاسخگو بودن، فساد گسترده درونی و سرکوب قرار دارد و به همین دلیل تداوم چنین رژیمی را غیرمعقول، غیرمنطقی و عملا امکان ناپذیر می دانند.
بنا بر این رفع مشکلات کارگران و فرهنگیان را با تحقق آزادی، دمکراسی و عدالت و در چهارجوب یک ساختار سکولار دمکراتیک می دانند.

اتحاد جمهوریخواهان ایران: ممنوعیت تحصیل دانشجویان نقض حقوق بشر است!

«اتحاد جمهوریخواهان ایران» با حمایت از فراخوان «دفتر تحکیم وحدت» و «سازمان دانش آموختگان ایران»، همراه با همه مدافعان حقوق بشر و کنشگران سیاسی و مدنی در همبستگی با این حرکت، اعتراض خود به تداوم حبس دانشجویان دربند و تهدیدها در ممنوعیت تحصیل دانشجویان آزادیخواه را اعلام می کند و از همه هم میهنان می خواهد که به این کارزار سراسری بپیوندند.
متن این اطلاعیه به شرح زیر است:
پس از گذشت بیش از دو سال از اوج گیری جنبش سبز و اعتراضات گستردۀ مردم ایران علیه استبداد حاکم و برای تامین حقوق و آزادی های شهروندی از جمله آزادی در تعیین سرنوشت خود، فشار بر فعالان جنبش های مدنی هم چنان ادامه دارد. در حالی که بسیاری از فعالین جنبش زنان، کارگران، دانشجویان، چهره های سیاسی منتقد حکومت کشور از جمله رهبران جنبش سبز هم چنان در زندان های جمهوری اسلامی به سر می برند، تهدیدات علیه فعالان این جنبش ها تشدید گشته است. نمونه بارز آن، تهدیدهای مکرر کامران دانشجو، وزیر علوم دولت جمهوری اسلامی علیه دانشجویان منتقد حکومت و طرح محرومیت از تحصیل آنان است. روشن است که هدف این تهدیدها مهار کردن جنبش دانشجویی از طریق حذف نیروهای روشنگر آن است.
وزیر علوم، دانشجویان معترض و آزادیخواه را „فعالان فتنه“ خوانده است و تهدید کرده است که با این اتهام در صدد است از ورود آن ها به دانشگاه ها خودداری کند. اظهارات وزیر علوم تحت عنوان مقابله با «فتنه گران» دانشجو از سوی مقام های دیگر حکومت جمهوری اسلامی نظیر مهدوی کنی و مصباح یزدی نیز تکرار شده است.
ما خواهان آزادی دانشجویان زندانی و پایان دادن به تهدیدات علیه فعالان جنبش دانشجویی هستیم.
در جمهوری اسلامی اعمال تبعیض علیه شهروندان و سلب حقوق و آزادی های آنان به دلیل مذهب، جنسیت یا تعلق قومی امری معمول است. اما اعمال محرومیت علیه فعالان جنبش های اجتماعی از نوع دیگری است. شهروندان بهایی در کشور ما به دلیل اعتقاداتشان از همه حقوق شهروندی خود، از جمله حق تحصیل در دانشگاه ها محروم اند. فعالان جنبش دانشجویی به دلیل دفاع از حقوق صنفی خود و نیز دفاع از آزادی های مشروع و قانونی مردم از حق تحصیل محروم می شوند. از این رو اظهارات اخیر وزیر علوم را باید به عنوان زنگ خطری علیه فعالان جنبش دانشجویی جدی گرفت و به هر شکل ممکن صدای خود را علیه آن بلند تر کرد.
دفتر تحکیم وحدت و سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)، در مقابله با این اقدامات ضد بشری فراخوانی انتشار داده ا‌ند، که در آن از تمامی دانشگاهیان، نهادهای مدنی، سازمان های مدافع حقوق بشر و تمامی هموطنان در داخل و خارج از کشور خواسته اند، تا با حمایت از دانشجویان دربند و اعتراض به تداوم حبس این دانشجویان و همچنین علیه اظهارات مکرر وزیر علوم جمهوری اسلامی به کارزاری سراسری بپیوندند. خانم شیرین عبادی و تعدادی از نهادهای مدافع حقوق بشر نیز از این کارزار پشتیبانی نموده اند.
اتحاد جمهوریخواهان ایران با حمایت از این فراخوان، همراه با همه مدافعان حقوق بشر و کنشگران سیاسی و مدنی در همبستگی با این حرکت، اعتراض خود به تداوم حبس دانشجویان دربند و تهدیدها در ممنوعیت تحصیل دانشجویان آزادیخواه را اعلام می کند و از همه هم میهنان می خواهد که به این کارزار سراسری بپیوندند.

قصد محاکمۀ زندانی سیاسی ارژنگ داودی بر مبنای اتهام محاربه

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از ”فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” زندانی سیاسی ارژنگ داودی قرار است ساعت ۱۰:۰۰ صبح روز یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ماه در شعبۀ ۱۵ دادگاه انقلاب توسط صلواتی معروف به قاضی مرگ مورد محاکمه قرار گیرد.

تابستان سال گذشته زندانی سیاسی ارژنگ داودی چند ماه به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل گردید و توسط بازجویان وزارت اطلاعات تحت شکنجه های شدید جسمی و روحی قرار گرفت که منجر به پاره شدن پرده گوش و عفونت آن و همچنین آسیب جدی به کتفش گردید.علیرغم اینکه این زندانی سیاسی ۸ سال است که در زندان بسر می برد بازجویان اقدام به پرونده سازی جدید بر مبنای اتهام محاربه علیه وی نمودند.
آخرین بار و برای چندین مرتبه ، اواخر فروردین ماه سال جاری زندانی سیاسی ارژنگ داودی را به سلولهای انفرادی بند سپاه (شکنجه گاه وزارت اطلاعات) زندان گوهردشت کرج منتقل کردند و به مدت ۵ روز مورد شکنجه های وحشیانه قرار دادند بطوری که از ناحیۀ بینی بشدت آسیب دید.فردی که با اسامی مستعار (مدرسی،انصاری و صفری) خود را معرفی می کرد و وی را مورد شکنجه قرار می داد رئیس بند سپاه زندان گوهردشت کرج می باشد. مشخصات ظاهری این شکنجه گر به قرار زیر می باشد: سن این فرد حدودا ۳۶ الی ۳۷ ساله می باشد چهره ای گرد سبزه با چشمان مشکی و موهای سیاه .قد این فردحدودا ۱۷۸ سانتیمتر هیکلی متوسط و وزن وی حدودا ۹۰ کیلو می باشد.از هموطنانی که از این شکنجه گر، اطلاعات بیشتری و یا عکسی دارند تقاضا می کنیم برای افشای این فرد و ممانعت از ادامۀ شکنجۀ زندانیان سیاسی در اختیار ما قرار دهند.
همچنین سال گذشته همزمان با انتقال این زندانی سیاسی به شکنجه گاه بند ۲۰۹ ، بازجویان وزارت اطلاعات همسر وی خانم نازنین داودی را به دلیل دفاع از همسرش به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل کردند و بیش از ۴ ماه مورد شکنجۀ جسمی و روحی قرار دادند. بازجویان وزارت اطلاعات ولی فقیه بطرز بی شرمانه ای همسرش را تحت فشار قرار دادند که باید از آقای داودی طلاق بگیرد در غیر اینصورت او را دادگاهی و محکوم به زندان خواهند کرد.بازجویان وزارت اطلاعات همچنین فشارهای غیر انسانی علیه خانواده همسر آقای داودی ایجاد کرده اند یکی از برادران همسرش را از کار اخراج کرده اند وسایر اعضای خانواده را تحت فشارهای مختلفی قرار داده اند.آنها خانم داودی را از ملاقات با همسرش منع کرده اند و هر گونه ارتباط تلفنی و یا ملاقات را از آنها سلب نموده اند.
از طرفی دیگر منزل شخصی زندانی سیاسی ارژنگ داودی و تنها سرپناه این خانواده را با نامۀ دفتر ولی فقیه علی خامنه ای مصادره و در اختیار یکی از بازجویان وزارت اطلاعات قرار داده اند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، پرونده سازی جدید و محاکمۀ این زندانی سیاسی که بیش از ۸ سال در زندان بسر می برد بر مبنای محاربه را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجر می باشد.

خلق را تقلیدشان برباد داد !

واژه ” تقلید ” که اصل آن عربی است ، به مرور زمان چنان در زبان ما رایج گشته که گوئی پارسی می نماید ؛ مفهوم آن به زبان ساده ، ادای کار کسی را درآوردن و تکرار نمودن سخن ، حالت ، نگرش و کلیه کنشهای دیگران است . در چهار بخش زندگی یک انسان ، ( زندگی شخصی ، زندگی خانوادگی ، زندگی اجتماعی و زندگی جهانی ) او ، موارد خاصی وجود دارند ، که دیگرافراد را تشویق به تکرار نمودن یا تقلید کردن در برخی از آنها می نمایند . به گونه معمول هیچ کسی ناگزیر از تکرار نمودن و به اصطلاح تقلید کردن از رفتار دیگران نیست ؛ ولی ضعف در شخصیت بعضی از آدمها ، آنها را وادار به تقلید نمودن از دیگران می کنند . این موارد لزوما نمی توانند در بخش نخست یعنی در زندگی شخصی و خصوصی یک فرد جای بگیرند ؛ ولی در بخشهای دیگر آن ، امکان چنین امری وجود دارد ؛ اما به هیچوجه اجباری نیست و نباید هم باشد .
در زندگی شخصی که البته به دلیل اهمیتش ، پایه بقیه انواع چهارگانه آن است ؛ همه سعی و تلاش یک فرد بر آن متمرکز می باشد ؛ که بتواند در زمینه های خصوصی زندگی اش آدم موفقی قلمداد بشود . چرا که اگر ما در این بخش از زندگی مان ، موفق و غالب بر مشکلات خویش باشیم ؟ آنگاه این پایه ای خواهد شد برای دسترسی به موفقیت های دیگر در زمینه های خانوادگی ، اجتماعی و جهانی ، که بخشهای دیگر زندگی ما را تشکیل می دهند . انسانی که دارای یک زندگی شخصی سرشار از رضایت و پیروزی باشد ؛ به راحتی می تواند در زندگی خانوادگی اش هم پدری مسؤل ، مادری مهربان و کاردان ، فرزندی مؤدب و وظیفه شناس باشد . یک فرد موفق در زندگی شخصی ، در جامعه ای هم که کار و تحصیل می کند ؛ درون اجتماعی هم که با دیگران مراوده های شغلی و تحصیلی و هنری و علمی و بازرگانی دارد ؛ می تواند و باید که فرد موفقی باشد ؛ و زمینه های رشد و ترقی خویش درون اجتماعی که زندگی می کند را ، به آسانی فراهم بیاورد . بسیار پیش آمده است که افراد موفق جوامع گوناگون بشری ، به پیروزی هائی در زمینه جهانی نیز نائل شده و به شهرت و امکانات مهمی نیز دسترسی پیدا کرده اند .
تقلید کردن در مواردی پیش پا افتاده ای مثل تغییر دادن دکوراسیون خانه به تقلید از دیگران ، آرایش مو و چهره مانند اشخاصی از میان دوستان و فامیل ، تغییر روش دادن در گویش و کنش خویش به تقلید از دیگران ، و یا هر عمل مشابه اینها ، مواردی نیستند که اهمیت چندانی در زندگی یک فرد داشته باشند ؛ تنها نتیجه ای که انجام دادن چنین کردارهائی به آدمی می دهد ؛ بی ثباتی شخصیت در افراد مقلد از دیگران است !
از گذشته های بسیار دور تا کنون ، در سراسر دنیا و نیز در کشور ما ، انسانهای شایسته ای داشته و داریم ؛ که در اوج پیروزی و موفقیت های نام آور زیسته اند و همچنان نیز زندگی می کنند . اما بسیاری از این افراد ، به هیچوجه از دیگران و در هیچ زمینه و شرایطی تقلید نکرده اند . آنچه که موجب کسب چنان فضیلتی برای آنها شده ؛ خود بودن آنها و تقلید نکردنشان بوده است .
چگونه است که در رابطه با مسائل دینی ، به ویژه در مسأله های مربوط به مذهب شیعه در دین اسلام ، چنین عملی که از دیدگاه جامعه شناسی کار شایسته ای نیست ؛ در میان عده ای از قشریون مذهبی ، که با انجام دادن چنین عمل ناصحیحی مانند ( تقلید کردن ) ، آن را در بالاترین مرتبه از فروع این شریعت محسوب می کنند ؟ تا جائی که اگر یک فرد شیعه در مسائل دینی اش ، از یک مرجع تقلید ( یک روحانی با مرتبه آیت اللهی = از نشانه های خدا بودن !! و به درجه مرجعیت برای پاسخ دادن به پرسشهای مراجعان رسیدن ) پیروی و تقلید نکند ؟ دینی که دارد خدشه دار می گردد و از او پذیرفته نخواهد شد ؟!!
چنین جبری در رابطه با انجام دادن فرائض و مناسک دینی ، مؤمنان به آن تدین را وا می دارد ، که از آدم بودن استعفا داده و به جامعه میمون ها بپیوندند ! البته قصد هیچگونه بی احترامی نیست ؛ اما چگونه می توان به کسانی که حتی برای اجابت مزاج و فرم نظافت کردن پس از آن ، جهت نزدیکی با همسران ، طریق ایستادن در محضر آفریدگار هستی و ادای بندگی نزد او ( خواندن نماز ) ، و انجام دادن تمام اعمال مربوط به انواع معاملات و …….. از حضرات آیات عظام = نشانه های عظیم پروردگار ، باید پیروی بکنند به چشم آدم نگاهشان نمود؟
بسیار کوچک بودم که همواره یک حس درونی ، این عمل را نزد من زشت و غیرمنطقی جلوه می داد . از همان دورانی که به امر پدربزرگ و مادربزرگهای خانواده ، باید از سن تکلیف نماز می خواندیم و روزه می گرفتیم ؛ زائد بودن این کار را دریافته بودم ؛ اما طبق سنت خانوادگی و بر اساس روال معمول در جامعه ، تمامی این اعمال میمون آسا را باید به انجام می رساندیم ! با آنکه تعداد بیشتری از بیست و شش نوه پدربزرگ و مادربزرگمان ، تن به عمل نمودن این امر مسخره نمی دادند ؛ اما آن تعدادی هم که جهت خودشیرینی کردن نزد آن پیران خانواده ، تظاهر به آن کار می نمودند ؛ شهامت مطرح کردن چنین موضوعی را نزد آنان نداشتند !
وقتی برای خانواده ای که نسبتا همگی شان باسواد و کتابخوان بودند چنین اجباری وجود داشت ؛ وقتی حتی عروس و دامادهای فامیل هم جهت خوش خدمتی به بزرگترهای به اصطلاح مؤمن خانواده همسرانشان ، ژست تدین و دینداری به خویش می گرفتند و کودکان خردسال خودشان را ، به داشتن چنین طرز فکرهائی مجبور می ساختند ؛ از دیگرانی که بی سواد بودند و همه دلخوشی شی آنها ، به کسب رهنمودهای امامان جماعت مساجد محله هایشان بود ؛ چگونه می شد انتظار داشت ، که غلط بودن موضوعی به نام تقلید از مراجع دینی ، در ارتباط با تمام مسائل زندگی شان را درک نمایند و از ادامه دادن به چنین اعمالی خودداری بکنند ؟
اگر بگوئیم مسبب تیره روزی مردم ایران در سی و اندی سال پیش ، و گرفتار شدن ایشان به استیلای حکومتی شوم و خطرناک در میهنمان ، که جز جنایتکاری و چپاول و بیداد نمودن هیچ هنر دیگری ندارند ؛ همین امر تقلید کردن از رساله های مراجع تقلیدشان می باشد ؟ سخن گزافی نگفته ایم .
اگر عده ای خشکه مقدس دگم ، از این آخوندهای رند و مکار فریب نمی خوردند ؟ اگر می دانستند که همین آخوندهای کلاش ، پولهای ایشان را با عناوینی مانند : ” پرداختن خمس و زکات و ردّ مظالم و حق امام و صدقه دادن ” و اینگونه ازمزخرفات نمی خوردند ؟ اگر می دانستند که تمامی این اراجیف ، نکات از خود در آورده این آخوندهای شارلاتان هستند ؟ که با این بهانه ها پول مردم نادان را می ستاندند و زندگی منفعلشان را با آن پولها اداره می نمودند ؟ هرگز فریب نیرنگهای آنها را نمی خوردند و به چنین سرنوشت شومی گرفتار نمی شدند !
اگر عده ای ظاهر بین ، فریب دغلکاری های آخوندی انتقامجو مثل خمینی را نمی خوردند ؟ و به خاطر تقلید کردن از کتاب توضیح المسائل آن قاتل بزرگ ، مفاد رساله اش را به عنوان پیروی و تقلید از احکام دینی به فتوای مرجع مورد اطمینان خویش نمی خواندند و اجرا نمی کردند ؟
اگر یک مشت بازاری متظاهر به دین ، برای بهره برداری بیشتر مادی و رونق افزونتر هجره های خودشان ، مراسم مذهبی بی خاصیتی مانند روضه خوانی های ماههای محرم و صفر ، برنامه های دوره ای قرائت قرآن هفتگی در مساجد محل را راه نمی انداختند ؟ که تا مسلمانان در محضر آخوندهای فرصت طلب روضه خوان ، پای منبرهای بی خاصیت ایشان ، گرد بیایند تا سؤآلات شرعی خودشان را ، بر اساس فتاوی آقا !!! ( منظورشان خمینی بود که همه چیز به او می آمد جز عنوان آقائی ) ، از آن آخوندهای پولکی نوکران تاجران بازار بپرسند ؟ هرگز ملت شریف ایران ، به چنین دردسر بزرگی دچار نمی شد !
” خلق را تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد . ” !!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

وزارت خارجه آمریکا : محمد صدیق کبودوند را آزاد کنید

ویکتوریا نولاند سخنگوی وزارت امور خارجه ایالات متحده از حکومت ایران خواست هر چه زودتر محمد صدیق کبودوند و حدود ۹۰ روزنامه نگار دربند ایرانی را آزاد کند.
به گزارش بی بی سی، خانم نولاند در ابتدای جلسه مطبوعاتی روز پنجشنبه (۲۶ آوریل – هفتم اردیبهشت) گفت آقای کبودوند از سال ۲۰۰۷ به خاطر تهیه گزارش از شکنجه در زندان های ایران و نقض حقوق بشر در کردستان در زندان اوین به سر می برد و در سال ۲۰۰۸ به خاطر اقدام علیه امنیت ملی به ۱۱ سال زندان محکوم شده است.
او در ۳۰ بهمن سال گذشته توانست بعد از نزدیک به ۴ سال زندان بدون مرخصی، به دیدار فرزندش برود. آقای کبودوند پیش از دیدار فرزندش دست به اعتصاب غذا زده بود و مقامات ایران برای اینکه او بتواند با فرزندش دیدار کند، شرط گذاشته بودند که وی به اعتصاب غذای خود خاتمه دهد.
سازمان عفو بین الملل نیز روز جمعه ۲۸ بهمن (۱۷ فوریه) در اطلاعیه ای خواهان آزادی آقای کبودوند شده بود.
در این اطلاعیه آمده بود: “مقامات ایران باید هر چه سریعتر محمد صدیق کبودوند، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر را از زندان آزاد کنند و به او اجازه دهند پسر ۲۲ ساله خود را که به شدت بیمار است، ببیند.”
پیش‌تر گزارش شده بود فرزند آقای کبودوند به سرطان مبتلاست.
پریناز باغبان حسنی، همسر آقای کبودوند نیز قبلا گفته بود خود آقای کبودوند هم از شرایط جسمانی خوبی برخوردار نیست و وی سه بار سکته ناقص قلبی و مغزی کرده است.
آقای کبودوند از زمستان سال ۱۳۸۲ نشریه “پیام مردم” را به دو زبان کردی و فارسی در تهران و استان‌های کردنشین ایران منتشر می‌کرد و در فروردین سال ۱۳۸۴ “سازمان حقوق بشر کردستان” را تشکیل داد.
او در سال‌های گذشته برنده چند جایزه بین‌المللی در زمینه حقوق بشر و روزنامه‌نگاری شده است.
آقای کبودوند در مراسم سال ۲۰۰۹ “جوایز مطبوعات بریتانیا” به عنوان “روزنامه‌نگار بین‌المللی سال” برگزیده شد و در زمستان سال ۱۳۸۷ نیز جایزه “هلمن–همت” سازمان دیده‌بان حقوق بشر به او داده شد.
همچنین سال گذشته تعدادی از نمایندگان پارلمان نروژ آقای کبودوند را به عنوان نامزد دریافت جایزه صلح نوبل به کمیته اهدا کننده این جایزه معرفی کرده بودند.
ویکتوریا نولاند در آستانه روز جهانی آزادی مطبوعات در سوم ماه مه، هر روز از یکی از روزنامه نگاران زندانی یاد می کند.

بانو جان ، خشونت همان زخمهای نادیده تو و هم جنسانت است !!

در بسیاری از کشورهای جهان ، خشونت نسبت به زنان جوامع آنها وجود دارد ؛ نوع این خشونت ها بستگی به طرز فکر مردان اجتماع آن سرزمین ها ، به ویژه دیدگاههای فرهنگی و قومی و مذهبی خانواده های زنان آن ممالک است . نگاه کردن به زن با عنوان ” جنس دوم ” نهایت تحقیر نمودن اوست ؛ چرا که ماجرا از همین جا آغاز می گردد .
هنگامی که در جدول کلمات متقاطع ، که در سالیان پیش حل کردن آن ، یکی از سرگرمی های متداول مردم دنیا بود ؛ واژه ” مرد ” را در پاسخ سؤآل ” جنس اول ؟ ” می نوشتند ! بدین ترتیب دروغ آشکاری را مطرح می کردند و ” زن ” را به عنوان جنس دوم در کلنی آدمها معین و معلوم می ساختند !
چنین نگرش توهین آمیزی حتی در ایران خودمان نیز به گستردگی سرزمین مان وجود داشت ؛ به استثناء آت کاری نداشته باشید که درمیان خانوارهای ایرانی ، افرادی بودند که برای زنان خانواده و فامیل و اجتماعشان احترام ویژه ای قائل می شدند ؛ این نمونه ها به ندرت در جامعه می باشند و حضورشان بر روشنفکری و تحصیل کرده بودن و انسانی عمل نمودن آنها دلالت داشت .
ولی چون اکثریت خانواده های ایرانی ، چه در روستاها و چه در شهرهای کوچک و بزرگ کشور ، از قائده نگاه جنس دومی به زنهای فامیلشان تبعیت می نمودند ؛ همواره مردان چنین خانواده هائی به خود حق می دادند ؛ که حقوق انسانی زنها را پایمال نمایند و در مورد ایشان از انجام دادن هیچ خشونتی فروگذاری نکنند !!
بعضی ها در ارتباط با امر خشونت نسبت به زنها ، در اشتباه فاحشی به سر می برند ؛ به پندار این دسته از مردم ، خشونت فقط در قاموس شکنجه های جسمی زنان و کتک زدن آنها خلاصه می شود ؛ حال آنکه اصلا چنین نیست و کتک زدن زنها ، در خفا یا در ملاء عام ، فقط یک نمونه از این خشونت هاست ؛ چرا که مردان فناتیک این خانواده ها ، نه تنها در دستها و زبانهایشان انگیزه آزار رساندن به زن وجود دارد ؛ بلکه در بیشتر مواقع در نگاهشان نیز خشونت هائی را نسبت به زنان دارند که آسیب آنها از صد شکنجه جسمی برای زنان بیشتر و آزار دهنده تر است !
خودتان به خوبی می دانید که خشونت ، همیشه چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست ؛ گاهی خشونت تحقیرهای آزار دهنده ای است ؛ که خاستگاه آن نگاه هائی می باشند که از چشمان مردان خانواده ، به مادران ، خواهران ، همسران و دختران خویش می اندازند ! این گونه از نگاه مردان ، انواع و حالات متفاوتی دارند ؛ ولی ماهیت همه آنها ابراز خشم نسبت به جنس دوم است و بس !!
نگاه مردی است که به یقه پائین آمده لباس زنی ، وقتی که خم شده و به او چای تعارف می کند ! نگاه برادری است به خواهرش ، وقتی که در یک میهمانی بلند خندیده باشد ! نگاه خشمگینانه پدری به دخترش است ، وقتی که در کوچه یا خیابان ، هنگام عبور از محله شان ، برحسب ادب به یکی از مردان همسایه احترام گذاشته و با او درود و بدرود گفته باشد ! نگاه خشمناک شوهری به همسرش است ، وقتی که زن در هنگام خریدن چیزی با فروشنده مرد آن مغازه ، یک خوش و بش معمولی نموده باشد ! نگاه تحقیرآمیز مرد همسایه به زن همسایه در کوچه و خیابان است ، وقتی که شب قبل و یا روز پیش ، صدای فریاد شوهر او را که زنش را کتک می زده شنیده باشد !
اینها و نمونه هائی دیگر ، نگاه هائی هستند که ما نمی بینیم و نمی دانیم که عواقب بعد از این نگاهها در باره زنهای آن خانواده ها چه خواهد بود و چه بر او خواهد گذشت ؟ در طول یک میهمانی ، در مسیر یک خیابان ، در خانه و در هر کجای دیگر که چنین نگاه هائی رد وبدل می شوند ؛ تحمل دردناک زنانی را که مورد چنین نگرشهای خشمگینانه ای واقع شده اند را در نظر داشته باشید . بدن کتک خورده یک زن ، بعد از یکی دو روز التیام می یابد و دردش خفیف میشود ؛ ولی زجر ناشی از آن نگاه خشونت بار ، تا مدتهای طولانی بر روح و روان زن سایه می افکند و مدام به شکنجه نمودن جانش می پردازد . زنهای این خانواده ها در هر نقش و پایگاهی که باشند ؛ مادر ، خواهر ، همسر یا دختر خانواده ، هرگز یک زندگی آرام و بدون شکنجه روحی ندارند ؛ حتی وقتی که هیچ مردی هم در خانه نیست ، این دسته از زنان باز هم در حال شکنجه شدن هستند !
اضطراب ناشی از نگاه خشن همسری ، که با نگاه خشونت آمیز خود به زنش نگریسته ، نگرانی از تنبیه شدن دختری به دست پدر یا برادرش ، که او را هنگام سلام واحوالپرسی کردن با مرد همسایه دیده اند ؛ و همه نمونه هائی که در بالا بیان گردید ؛ آسایش روحی و آرامش فکری آنان را مختل نموده ، و ایشان را برای تحمل کردن عواقب دردناک آن خشونت های غیر کلامی ، در آتش ناآرامی می سوزانند !
خشونت بی کلام ، انتظار متوحشانه زنی است ؛ که در مقابل چشمانش ، لحظات دردناکی را ترسیم می کند ؛ که پدر ، برادر ، همسر ، یا حتی پسرش می باشد ؛ که وقتی از بیرون به داخل خانه بازگردند ؛ با او چگونه رفتاری را خواهند داشت ؟
نماد روحی این خشونت ها در زنان ، نگرانی هائی هستند که آنان پیوسته با آنها دست به گریبانند ؛ بیهوده غمگین می باشند ، درحضور مرد کلافه اند ، انگار خودشان نیستند و در اثر تحقیرهای کلامی مرد ، همواره خویشتن را دست کم می گیرند و هزار عیب برای خودشان می تراشند ! سپس همین ترسهای دائمی ، از این زنان مورد ستم واقع شده ، موجوداتی می سازند که دائم حس کم و بد و نازیبا و نالایق بودن ، همه وجودشان را پر می نماید ؛ تا جائی که خودش هم خویشتن را ، چاق و بداندام ، زشت و نازیبا ، بی سلیقه و عاری از فنون خانه داری ، بی سواد و برخاسته از یک خانواده سطح پائین ، دارای فامیل بی کمال ، ولخرج و ندانم بکار ، و دهها عیب و حقارت دیگر که از مردش شنیده و در اثر تکرار ، ملکه ی ذهن خودش نیز می گردد !
بانو جان ، خشونت بی کلام ، همان زخمهای نادیده بر اندام و روح و روان تو و هم جنسان توست ؛ که در اثر بها ندادن به خودت کسب نموده ای . یکی از راههای قائل شدن منزلت برای خویش ، پر نمودن دستهای خالی خودت است ؛ آنها را با مطالعه و افزودن بر آگاهی هایت مملو از دانائی کن ، تا بدانی آن موجودی که تو را از او می ترسانند ؛ دست پرورده زنی ناآگاه مانند خودت بوده ، که مسیر دانش اندوزی هایش ، بین آشپزخانه و اتاق خواب بوده است ! جاهائی که به او یاد داده بودند ، که جز به شکم و زیر شکم شوهرش ، به هیچ چیز دیگری نیندیشد !! حتی اگر مغز خودش همواره از خوراک مناسب جهت رشد و افزایش دانائی و آگاهی اش تهی بماند !!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

گزارش مجید دری، فعال دانشجویی زندانی، از زندان بهبهان

به گزارش خبرنامه از کمیته گزارشگران حقوق بشر; مجید دری، فعال دانشجویی دربند که هم‌اکنون حدود سه سال است در زندان به سر می‌برد و از سوی دادگاه به تحمل ۶ سال حبس تعزیری محکوم شده است، به گفتگو با یکی از مجرمان سابقه‌دار در زندان پرداخته و حاصل این گفتگو را در گزارشی به خارج از زندان فرستاده است.
متن این گزارش به شرح زیر است:
اگرچه تحمل حبس در زندانی که تفکیک جرایم در آن صورت نگرفته باشد، بسیار سخت و گاه طاقت‌فرساست و حکم تبعید؛ ناعادلانه و تلافی‌جویانه‌ترین اقدامی‌ست که یک حکومت می‌تواند با مخالفین خود انجام دهد و نفرین لحظه لحظه فرد و خانواده و دوستان تبعیدی را بدرقه راه عاملان و خانواده‌هایشان خواهد کرد، اما نکته‌ای که می توان به عنوان فرصت از آن بهره برد همانا ارتباط با جرایم گوناگون از قتل و تجاوز به عنف و قاچاق و سرقت و کلاهبرداری و .. با احکام متفاوت از اعدام تا مدت کمی بازداشت است.
چندی پیش در هواخوری زندان قدم می‌زدم. یکی از زندانیان که جرمش دزدی ( به کرات) است و وجهه‌ی شرارت‌باری در زندان دارد، ه‌مقدم شد و به زبان خودش چیزهایی گفت که شنیدنش هم تاسف‌بار است و هم تأمل‌برانگیز که نقل به مضمون می‌کنم:
” خانواده‌ام-اگر بشود نامش را خانواده گذاشت- از قشر ضعیف بودند. پدرم کارگری ساده بود و هیچ‌وقت نمی‌توانست نیازهای ما را حتی در کمترین سطح برآورده کند. به دلیل عدم توانایی مالی نتوانستم درس بخوانم و ترک تحصیل کردم و به کار مشغول شدم. سنم پایین بود. از دست‌فروشی تا شاگردی، اما حقوق بسیار کمی می‌گرفتم. پس از مدتی با چند نفر آشنا شدم و یواش یواش به راه خلاف کشانده شدم. پس از چند بار دزدی دستگیر شدم و به زندان آمدم. در زندان تصمیم گرفتم دیگر طرف خلاف نروم. اما مگر می‌شد؟ هیچ‌کاری پیدا نکردم. دوباره ارتباطاتم با افراد ناباب افزایش یافت و دوباره به مسیر خلاف افتادم. خب! تو جای من بودی چکار می‌کردی؟ خرج داشتم. خانواده‌ام نمی‌توانستند هیچ حمایتی از من بکنند. کار نداشتم. شب‌نشینی‌هایم افزایش یافت. این‌طرف و آن‌طرف رفتن. دعوا، مواد، مشروب و این ادامه داشت تا حالا که برای چندمین بار اینجا هستم. الان هم می‌گویم. اگر باز آزاد شوم چاره‌ای ندارم جز دزدی، هیچ‌کس به من کار نمی‌دهد، اصلا کاری نیست که به من بدهند. یک سوال دارم اگر من می‌توانستم جایی مشغول به کار شوم و ماهانه ۴۰۰- ۵۰۰ هزارتومان تومن بگیرم، آیا دست به خلاف می‌زدم؟ اصلا طرف خلاف می‌رفتم؟ صبح می‌رفتم سر کار و عصر خسته و کوفته می‌آمدم. تازه اگر درآمدی داشتم که می‌توانستم روی آن حساب باز کنم. ازدواج می‌کردم و … اما حالا چی ؟! ۳۵-۶ سالمه و هیچی ندارم. تو بگو من چکار کنم؟!”
نکاتی چند در گفته‌های ساده و البته صادقانه‌ی این ” سارق” مستتر است. نوستالژی ما همیشه این بوده که دزدها افرادی قوی‌هیکل با سبیل‌های از بناگوش در رفته‌اند؟ این نوستالژی با دیدن افرادی در زندان کاملا فرو می‌ریزد و تازه می‌فهمی که این دزدها از جنس و نوع خودمان هستند با تفاوت‌هایی، درست است که هرکس ترک تحصیل کرد و خانواده‌اش از نظر مالی و فرهنگی ضعیف بودند، قرار نیست به سمت خلاف برود اما نکته‌ی حائز اهمیت این است که حال، ما با قشری این چنینی طرفیم، چه باید بکنیم؟
نکته دیگر اینکه آیا فراهم آوردن کار جز وظایف دولت نیست؟ نه فقط در آمار بلکه در واقعیت؟ اینکه ما وام می‌دهیم تا گاو و گوسفند بخرید و بچرانید و گذران زندگی و رفع بیکاری کنید، شد راهکار؟
و اما نکته سوم اینکه افراد با ورود به زندان سابقه‌دار می‌شوند و این سوء‌سابقه بازگشتشان به جامعه را به شدت دچار مشکل می‌کند و این معضل تا آخر عمر همراه فرد می‌ماند و گاهی این راندگی باعث بازگشت فرد به اعمال خلاف می‌شود. آیا نباید این افراد تحت نظر مشاور قرار بگیرند، دلایل و ارتکاب به جرمشان مورد بررسی قرار گیرد؟ آیا صرف آفزایش زندان‌ها و زندانیان مشکلات جامعه را حل می‌کند؟
با زور و تهدید و حبس می‌توان جلوی این امر را گرفت؟
” تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل”
مجید دری/ زندان فجر بهبهان/ بهار ۹۱

بازداشت ذبیح الله باقری، فعال کارگری اصفهان

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کمیته گزارشگران حقوق بشر; در آستانه روز جهانی کارگر، و درحالیکه فعالان کارگری ایران همچنان از امکان برگزاری مراسم بزرگداشت روز خود محروم هستند، یک فعال کارگری دیگر در اصفهان بازداشت شد.
منابع خبری گزارش داده اند که ذبیح الله باقری، فعال کارگری فولاد مبارکه اصفهان، بعد از ظهر روز سه شنبه پنجم اردیبهشت ماه ۹۱، در حال خروج از کارخانه، ابتدا توسط حراست احضار و بعد از آن همراه با سه مامور لباس شخصی به محلی نامعلوم منتقل گردید.
بر اساس این گزارش، باقری طی ماههای اخیر، در جریان برگزاری تحصن اعتراضی گروهی از کارگران این واحد بزرگ صنعتی به عدم پرداخت حقوق و مزایای معوقه خود، همراه با دو تن دیگر از کارگران مورد احضار حراست و توبیخ و تهدید قرار گرفته بود.
هنوز از دلیل دستگیری، محل بازداشت و همچنین سرنوشت این فعال کارگری خبری منتشر نشده است.
ذبیح الله باقری، در جریان مراسم ختم مرحوم آیت الله منتظری در سال ۸۸ نیز چند روزی در بازداشت به سر برده بود.
طی روزهای اخیر، و در آستانه روز جهانی کارگر، درحالیکه فعالان کارگری و سندیکایی قصد برگزاری مراسم ویژۀ خود را داشتند، مقامات دولتی و امنیتی، از صدور هرگونه مجوز برای آنها تا کنون خودداری کرده اند.

گزارشی از وضعیت وخیم بهداشتی، درمانی دراویش گنابادی در زندان های سراسر کشور

گزارش ها حاکی از وضیعت وخیم بهداشتی و درمانی دارویش در سراسر زندان های کشور است به طوری که این افراد از حداقل امکانات درمانی و حتی امکان معاینه توسط پزشک متخصص محروم هستند. جزئیات وضعیت نامناسب جسمانی دراویش زندانی به شرح زیر است:
حمید مرادی از مدیران سایت مجذوبان، از ۱۳ شهریور سال ۹۰ در زندان به سر می برد ، وی که سابقه بیماری قلبی داشته در حدود شش ماه پیش، هنگامی که در سلول انفرادی زندان و تحت فشار بازجویی های طولانی قرار داشت، دچار حمله قلبی شده و به بیمارستان منتقل می شود، او بیش از یک ماه است که به شدت به درد کلیه نیز دچار شده و با وجود پیگری ها و درخواست های مکرر هنوز امکان معاینه و درمان توسط مراکز مجهز برای وی فراهم نشده و همچنان از درد کلیه رنج می برد. به علاوه ، بیماری قلبی او نیز شدت پیدا کرده و با وجود تایید پزشک زندان مبنی بر نیاز جدی وی به آنژیوگرافی قلب و اقدام خانواده وی برای گرفتن وقت عمل آنژیوگرافی ، همچنان اعزام وی به بیمارستان صورت نگرفته است و این قبیل خطرات جدی جانی، از سوی مسولین زندان نادیده گرفته می شود.
مصطفی دانشجو که وی نزدیک به یک سال است که در زندان سپری می کند و دارای سابقه بیماری تنفسی و آسم نیز می باشد ، مدت یک ماه است که دچار عفونت کلیه شده ولی با پیگری و مراجعه به بهداری زندان چیزی جز مسکن نصیب وی نشده تا اینکه در روز ۵ شنبه ۳۱ اردیبهشت در اثر ضعف و حمله آسمی شدید وی را به بیمارستان منتقل می کنند ، پزشک متخصص با معاینه وی فورا دستور اسکن و آزمایشات کلیه را نیز می دهد اما باز هم به علت عدم هماهنگی و توجه مسئولین زندان این آزمایشات به درستی انجام نمی شود. در حالی که خطر حمله آسمی برای ایشان همچنان محتمل است.
رضا انتصاری که وی خبرنگار و از اعضای سایت مجذوبان می باشد، در تاریخ ۱۳ شهریور سال ۹۰ در اثر هجوم نیروهای اطلاعات و لباس شخصی به دفتر سایت بازداشت شد که در جریان این هجوم، وی از ناحیه دست دچار آسیب جدی شد و انگشت وی با اینکه یک بار در بیمارستان بقیه الله مورد عمل جراحی قرار گرفت اما به علت عدم همکاری مسئولین زندان فیزوتراپی های تجویز شده صورت نگرفت از ناحیه مفصل خم نمی شود و به تایید پزشک بهداری زندان نیاز به عمل جراحی مجدد دارد، اما همچنان با وجود اینکه دو بار وقت عمل توسط خانواده وی گرفته شد اما اقدامی برای اعزام وی به بیمارستان نشده و او همچنان از درد ناحیه دست رنج می برد.
امیر اسلامی از وکلای دراویش گنابادی که در شهریور ماه سال گذشته در پی جریانات کوار بازداشت شد نیز در روز چهارشنبه مورخ ۳۰ اردیبهشت در اثر حمله قلبی روانه بیمارستان شد. وی قبلا نیز سابقه بیماری قلبی داشته و تحت نظر پزشک متخصص دارو مصرف می کرده است اما بی توجهی ها و عدم رسیدگی پزشکی در زندان منجر به تشدید بیماری وی شد. لازم به یاد آوری است که وی سال گذشته مدت بیش از دو ماه را در سلول انفرادی گذراند و در انجا نیز به علت شرایط سخت و فشار شدید بازجویی به حمله قلبی دچار شد و به بیمارستان منتقل شد. هم اکنون نیز حال وی مساعد نیست.
در عادل آباد شیراز نیز وضع دراویش گنابادی بهتر از اوین تهران نیست.
آقای صالح مرادی بیش از هفت ماه است در پی حمله جمعی از نیروهای خودسر و لباس شخصی به دراویش شهرستان کوار بازداشت شده است، پس از طی مراحل بازجویی هم اکنون در زندان عادل آباد شیراز محبوس است، وی بیش از شش ماه است که مکررا به علت درد و آسیب گردن و شانه ها تقاضای معاینه توسط پزشک کرده و اقدامات خانواده ایشان نیز در این مورد به نتیجه نرسیده است. گفتنی است آسیب و درد گردن و شانه ی وی، بعد از اعزام از پلاک ۱۰۰ شیراز و بازجویی ها شدت پیدا کرده که نشان می دهد این آسیب ناشی از فشار های فیزیکی دوران بازجویی می باشد.
کاظم دهقان از دراویش گنابادی ساکن کوار که نزدیک به ۳ ماه است در زندان عادل آباد شیراز بسر می برد و سابقه بیماری قلبی نیز داشته بارها طی تماس با خانواده خویش از عدم رسیدگی پزشکی خبر داده است. و اقدامات خانواده وی نیز تا کنون بی ثمر بوده است لازم به یاد آوری است که ایشان از سوی اداره اطلاعات متهم به محاربه و فساد فی الارض شده که این اتهام واهی و بی اساس باعث اعمال فشار روحی بیشتری نیز به ایشان می شود که با توجه به وضعیت جسمی ایشان خطرناک می باشد.
کسری نوری نیز پس از آزادی از زندان عادل آباد در اسفند سال گذشته؛در طی مصاحبه ایی در مورد وضعیت نامناسب بهداشتی زندان عادل آباد، آن را اسف بار توصیف کرد، بلافاصله بعد از این مصاحبه بازداشت و هم اکنون مدت بیش از یک ماه است که به اتهام مصاحبه با رادیو های بیگانه در زندان به سر می برد.
این قبیل موارد که نشان دهنده نقض حقوق شهروندی است بی شمار است و بی شک مسئولیت هر حادثه جانی متوجه مسئولان زندان می باشد که با بی توجهی کمترین امکانات بهداشتی و درمانی را نیز از زندانیان سلب می کنند. آن هم در حالی که تمام هزینه های درمانی را زندانی متحمل می شود دیگر چه بهانه ایی برای این اهمال باقی می ماند؟

لزوم مجوز نماز خواندن برای دراویش زندانی عادل آباد و ادامه تبلیغات سوء علیه عرفان و تصوف

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از مجذوبان نور؛ آقایان صالح مرادی، کاظم دهقان و حمید آرایش که طی روزهای گذشته به بند سبز جوانان عادل آباد منتقل شده بودند به علت برگزاری نماز صبح، بدون مجوز(!) توبیخ شده و به بندهای جداگانه انتقال داده شدند که در این میان حمید آرایش و کاظم دهقان به بند ۱۰ وصالح مرادی هم به بند ۱۱ زندان عادل آباد منتقل شدند.
جای بسی تاسف است ، با وجود آنکه حاکمیت فعلی داعیه اسلامی بودن را دارد، دراویش گنابادی برای انجام فریضه نماز ملزوم به معرفی خود به حفاظت اطلاعات زندان و دریافت مجوز برای خواندن نماز می باشند.
همچنین درراستای تبلیغات سوء علیه عرفان و تصوف، آقای خرسندی امام جمعه سروستان در خطبه‌های نماز جمعه هفته گذشته خود یاد آور شده بود که سراغ مشروب و زنا رفتن بهتر از درویشی است.قبلا هم امام جمعه سروستان نه تنها دراویش این شهرستان را به برخورد فیزیکی تهدید کرده بود، بلکه با خط و نشان کشیدن برای نیروی انتظامی، اظهار داشته بود که در صورت عدم برخورد این نیرو با دراویش، خود وارد عمل خواهند شد

هدیه رئیس کتابخانه ملی لهستان به ایران:نقشه‌ای از جهان سال ۱۴۶۰ میلادی با درج نام خلیج فارس

شب گذشته و در آستانه روز ملی خلیج فارس، رئیس کتابخانه ملی لهستان نقشه‌ای تاریخی از جهان را که مربوط به سال ۱۴۶۰ میلادی است، به رئیس کتابخانه ملی ایران هدیه کرد که در آن نام خلیج فارس حک شده است.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از رسانه های درون مرزی، نشست خبری مشترک اسحاق صلاحی رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و توماس ماکوفسکی رئیس کتابخانه ملی لهستان شب گذشته (۵ اردیبهشت) در محل دفتر ریاست کتابخانه ملی ایران برگزار شد.
در ابتدای این جلسه که با حضور جمعی از معاونان و مدیران سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران و نیز نماینده وزارت امور خارجه برگزار شد، ابتدا اسحاق صلاحی در سخنانی با اشاره به تفاهم‌نامه ۹ ماده‌ای مشترک میان کتابخانه‌های ملی ایران و لهستان که در سال ۸۸ منعقد شده است، هدف از سفر ماکوفسکی و هیئت همراه را به ایران، پیگیری مصوبات آن موافقت‌نامه عنوان کرد.
نامه پادشاه ایران به پادشاه لهستان در سال ۱۴۷۴ قدیمیترین سند درباره روابط دو کشور
همچنین به گفته وی، قدیمی‌ترین سند درباره پیشینه روابط ایران و لهستان، به نامه‌ای مربوط می‌شود که در سال ۱۴۷۴ میلادی از جانب پادشاه ایران به پادشاه لهستان نوشته شده، بازمی‌گردد.
رئیس کتابخانه ملی ایران ادامه داد: ایران همچنین در سال ۱۷۹۵ نام خود را به عنوان دومین کشوری که علناً مخالفتش را با تجزیه لهستان اعلام کرده، ثبت کرده است. کشور ما همچنین در جنگ جهانی دوم و زمانی که نازی‌ها به لهستان حمله کردند، پذیرای بیش از ۱۲۰ هزار پناهجوی لهستانی بود.
به گفته اسحاق صلاحی، حدود ۸۵ هزار نفر از این آوارگان بعد از پایان جنگ جهانی دوم به کشورشان بازگشتند و مابقی هم یا فوت کردند و یا در نقاط مختلف ایران؛ شهرهایی مانند تهران، مشهد و انزلی ساکن شدند که اسناد مربوط به این مسئله موجود است.
وی همچنین از وجود پایان‌نامه‌هایی درباره لهستان در کتابخانه ملی ایران خبر داد و آن را نشان‌دهنده توجه جدی دانشگاهیان و استادان دانشگاه‌های ایران به مسائل مختلف پیرامون این کشور ارزیابی کرد.
کتابخانه ملی لهستان و نگهداری از نقشه‌ای از جهان در سال ۱۴۶۰ که نام خلیج فارس در آن حک شده است
وی گفت: ما کلکسیونی از اسناد و نسخ خطی مربوط به ایران در اختیار داریم که در اولین گام باید آنها را جمع‌آوری کنیم که در این کار نیازمند کمک مسئولان کتابخانه ملی ایران هستیم.
رئیس کتابخانه ملی لهستان که از اهدای یک نقشه تاریخی از بخشی از جهان مربوط به سال ۱۴۶۰ میلادی به کتابخانه ملی ایران خبر داد، در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران که «آیا در این نقشه نام خلیج فارس مندرج است؟» گفت: بله.

آسوشیتدپرس؛ حاکم شارجه تهدید می کند و می گوید: دستور می دهم یک کشتی به جزایر سه گانه برود و بیاید!

آسوشیتدپرس نوشت: سلطان القاسمی حکام یکی از شیخ نشین های امارات، ایران را به طور تکان دهنده ای تهدید کرد!

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از رسانه های درون مرزی، شیخ سلطان بن محمد القاسمی، حاکم شارجه با طرح این تهدید، گفت: “قول می دهم که دستور دهم که یک کشتی به جزایر سه گانه امارات سفر کند و بازگردد”
سلطان القاسمی در پاسخ به یک بیننده تلویزیونی که گفته بود ، “هیچ راه سیاسی برای بازگرداندن جزایر وجود ندارد”؛ گفت: قایقی که می خواهم بفرستم بسیار سریع و امن خواهد بود!”
وی افزود: “این قایق استاندارهای بین المللی را خواهد داشت!”

الله کرم: هاشمی به دنبال حذف اسلام و خاتمی به دنبال هضم اسلام بود!

حسین‌ الله‌کرم رئیس شورای هماهنگی انصار حزب‌الله در مصاحبه‌ با همشهری ماه به بررسی جریان حامی دولت پرداخت.

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان، مهمترین بخش‌های گفته های وی در ادامه می آید:
* جریان‌ حزب‌الله در چند سال گذشته با افرادی روبه‌رو شده که دارای انحراف عقیدتی هستند. اظهارات این افراد، رگه‌هایی از جریان‌ فکری، انحرافی و استعماری آن‌هم در گذشته دارد که می‌توانیم از آن جمله به انجمن حجتیه و امثال آن اشاره کنیم؛ از این رو برخی گمانه‌ها حمایت از وابستگی افراد این جریان انحرافی به انجمن حجتیه داشته است و همچنین مباحثی در زمینه ارتباط با امام زمان(عج) مطرح ‌شده است که این جریان انحرافی به‌هیچ‌وجه از اسلام اصیل بهره نبرده است
* جریان‌های حزب‌اللهی وقتی در چارچوب قدرت با عناصری از این جریان انحرافی روبه‌رو شدند، تصمیم گرفتند به نوعی با ارائه مواضع فکری و ارائه دیدگاه‌های خودشان به نقد این جریان بپردازند و با آگاهی به توده‌ها و مسوولان، مخصوصا در قوه مجریه از گسترش این جریان جلوگیری کنند اما متاسفانه جریان حزب‌اللهی امروز شاهد نفوذ این گروه، در مسائل مختلف خصوصا در حوزه فرهنگ است.
* من به چند نمونه از نشانه‌های مختلف، در خصوص ارتباط جریان انحرافی و تاثیرگذاری‌شان بر وضعیت فرهنگی، در دوران ریاست یکی از افراد جریان بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری اشاره خواهم کرد. این فرد و گروه همراهش در جلسه‌ای در کشور ترکیه شرکت کردند که در آن رقاصه‌ها به پایکوبی می‌پرداختند؛ حتی فیلمی هم از این مجلس در زمستان سال ۸۵ منتشر شد. گرچه مجلس رقص رسمی بوده و لهو و لعب نیز قابل گذشت نبود، ولی افراد حاکم بر جریان انحرافی معتقدند که این نوع پایکوبی حرام نیست، بلکه هنر است.
* جریان انحرافی، ملاقات‌های بحث‌برانگیزی با سوپراستارهای کشور داشتند و از آن‌ها حمایت‌ مالی به عمل آوردند؛ حتی عکس‌های دیدار این افراد نیز منتشر شد که مهم‌ترین آن، حضور افراد جریان انحرافی در نمایشگاه عکس هدیه تهرانی در آذر ۸۸ بود. عجیب اینجاست که یکی از تابلوهای گران‌قیمت این هنرپیشه زن خریداری شد و در ادامه این جلسات بحث‌برانگیز، دیدارهایی با مهناز افشار و مهتاب کرامتی که دو بازیگر مشهور سینما هستند، صورت گرفت. همچنین از نمایشگاه عکس رضا کیانیان هم دیدار شد و به دنبال آن، تعریف و تمجید از بازیگران زن از سوی این جریان آغاز شد.
* شاهد حمل قرآن کریم با حرکات ریتمیک بودیم که مراجعی مانند آیت‌الله صافی گلپایگانی و مکارم شیرازی نسبت به آن موضع‌گیری کردند. در افتتاحیه همایشی، خانم‌ها با دف و حرکات ریتمیک روی سن آمدند و قرآن‌ را تحویل قاری دادند. این ماجراها نمی‌توانست به منظور تکریم قرآن روی داده باشد در حالی‌که موقع انجام این مراسم حتی دست زدن به قرآن نیازمند وضو است چه برسد به این‌که با حرکت ریتمیک همراه باشد. ما در حوزه فرهنگ با حاکمیت اندیشه تسامح‌گری مواجه هستیم و این رفته رفته جریان‌های حزب‌اللهی را وادار به نشان دادن واکنش از خود کرده است.
* شرکت در مجالس رقاصی در یک کشور اسلامی به‌هیچ‌وجه در قالب هنر نخواهد گنجید. ما فکر می‌کنیم که این جریان‌ از تعادل روحی برخوردار نبوده و دارای انحراف عقیدتی هستند.
* این‌ها در ارتباط با تاریخ انبیا و تحریف این تاریخ، مسائلی را مطرح می‌کنند. جریان انحرافی معتقد است که حضرت نوح(ع) با ۱۸۵۰ سال عمر نتوانست جامعه را مدیریت کند؛ چرا که عدالت را ایجاد نکرد. می‌گویند که آمدن پیامبران مختلف، پیامد عملکرد ناعادلانه پیامبران پیشین است. نه‌تنها خود این مسائل، انحرافی است بلکه برخاسته از یک بینش غیرتخصصی است.
* آن‌ها معتقدند که دوران اسلامی‌گرایی به پایان رسیده، نه به این مفهوم که اسلام‌گرایی وجود ندارد، بلکه اسلام هست اما دوره‌اش به پایان رسیده است. آن‌ها دوره اسب سواری را مثال می‌زنند. مسابقات اسب سواری وجود دارد اما استفاده‌ از اسب، کارکرد قبلی را ندارد و اسلام هم در یک چنین وضعیتی قرار دارد. با این توجیهات، روی مکتب ایرانی دست می‌گذارند و جالب است که می‌گویند اسلام باید مفتخر باشد که ایران آن را پذیرفته است؛ چرا که ایرانیان هفت هزار سال موحد بودند و همچنین در باب این نکته‌ انحرافی می‌گویند چون انسان هست خدا هم هست.
* فضای فکری فرهنگی حاکم بر جامعه، نوعی تفکر پلورالیستی و اومانیستی، (یعنی انسان محوری) است و آن بخشی که به تفکر پلورالیستی باز می‌گردد، توجه به مطلبی است که آقایان دائما مطرح می‌کنند و آن تاکید بر مکتب ایرانی است. می‌گویند که این مکتب، دریافت ناب از توصیه اسلام است و باید به دنیا معرفی بشود. جریان انحرافی می‌گوید که واژه‌ ایرانی ذکر است. چرا به جای مکتب اسلامی بر مکتب ایرانی تاکید دارند؟ به این دلیل است که باور دارند دریافت از اسلام، دریافت متنوعی است؛ در حالی که دریافت مکتب ایرانی از حقیقت، حقیقت ایران هست.
* می‌گویند بودن کوروش در ایران اتفاقی نبوده، او سرمایه‌گذاری خداوند در ایران است و خداوند ملت ایران را برگزیده است. این نکات، نکات معرفتی و نیازمند عقبه فکری هستند.
* ضمن این‌که مفهوم مکتب ایرانی یک مفهوم پلوراریستیک است. بسیاری تعاریف متفاوتی از این مکتب ارائه کرده‌اند. اساسا مکتب ایرانی با باستان‌گرایی ایرانی، ناسیونالیسم ایرانی (که اسلام را حذف کرده و خود را به عنوان یک فرهنگ معرفی می‌کند) یگانه پنداشته می‌شود، البته مکتب ایرانی در حال هضم اسلام است.
* در جریان انحرافی ما شاهد اومانیسمی هستیم که خودش را با بیانات وحیانی همراه می‌کند (بدون توجه به ریشه‌های وحی) و همچنین می‌توان گفت افرادی می‌نشینند و مباحث این چنینی را می‌نویسند و استخراج می‌کنند که از نظر فهم دینی هیچ جایگاهی ندارد. اینان نگرش نسبی به دین دارند و این رویکرد با ابزارهای مختلف خود را نشان می‌دهد؛ مثل فیلم، کتاب، نشریات و مصاحبه‌ها.
* آخرین مصاحبه شان در مجله خاتون بود که شما ملاحظه کردید که بحث بر سر حجاب چگونه شکل گرفت .در نهایت رسیدند به جایی که نمی‌توان برای امر به معروف و نهی از منکر جایگاهی قائل شد و فیلم‌هایی را می‌سازنند؛ مثل «گشت ارشاد» و «زندگی خصوصی» که هر دو موضوع اصلی‌ آن‌ها، حمله به امر به معروف و نهی از منکر است. نوعی نگاه افراطی در فیلم زندگی خصوصی که دوران جوانی اکبر گنجی را به تصویر کشیده، در برخورد با مردم وجود دارد که دائما پونز به پیشانی مردم فرو می‌کنند یا در گشت ارشاد که جایگاه امر به معروف به مقام افرادی تنزل پیدا می‌کند که به دنبال تلکه کردنمردم و گذران زندگی دنیوی خود هستند. جریان فاسد و باج‌گیری که در قالب امر به معروف و نهی از منکر عمل می‌کنند؛ در حالی که به‌هیچ‌وجه این نوع دیدگاه‌ها در دین وجود ندارد بلکه جریان فکری انحرافی است که می‌خواهد جامعه را به این سمت ببرد که اگر فرصت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه حاکم شود ما شاهد افراط در آن خواهیم بود؛ حتما توده مردم ضرر می‌کنند و بخشی از جامعه نیز که امر به معروف و نهی از منکر در مورد آن‌ها اجرا می‌شود نیز قربانیان اصلی این روند خواهند بود.
* در دوران اصلاحات، شاهد تولیدات فرهنگی‌ای بودیم که تسامح و تساهل در راستای حاکمیت فرهنگ سکولاریستی بود؛ درحالی‌که ما در مواجهه با جریان انحرافی، شاهد یک فرهنگ شبه دینی هستیم که تفسیری انحرافی درباب ارتباط با امام زمان(عج) و تاریخ انبیا دارد.
* طرح موضوع مکتب ایرانی به جای مکتب اسلامی یک نگاه نسبی‌گرایانه به دین است. افراد جریان انحرافی می‌گویند مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی دارد اما دریافت از حقیقت مکتب ایران در قالب موضوعی قابل ارائه از سوی آنان مورد بررسی قرار می‌گیرد. به این ترتیب که آنان به معرفی مکتب ایران به جای مکتب اسلام می‌پردازند؛ چراکه دریافت از حقیقت ایران و اسلام، در مکتب ایران نهفته است. برای بررسی این تفکر دو ایده وجود دارد؛ یکی تفکر داریوش شایگان است که یک نوعی ناسیونالیسم ایرانی را ترویج می‌کند که در آن حذف دین دیده می‌شود و از طرف دیگر دیدگاه ریچارد فرای را می‌بینیم که تفکراتش توسط جریان انحرافی در کشور ما به صورت ناقص ارائه می‌شود و مثلا دین انسانی به جای دین اسلامی، برداشت ناقصی از دیدگاه سید حسین نصر است که توسط جریان انحرافی صورت گرفته است. نوع دیگری از تفکرات آن‌ها، گرایشات صوفی‌گرایانه است که به دنبال کشف جوهر حقیقت هستند و آن را مقدم بر شریعت می‌دانند به‌طوری‌که جایگاه شریعت فرو می‌کاهد.
* شاهد آن هستیم که اعلام می‌کنند به جای ترویج حضرت عباس (ع) باید به ترویج نام آرش کمانگیر پرداخته شود. در این تفکر، برای امام حسین (ع) جایگاه دیگری در مکتب ایرانی قائل هستند. این تحریف‌ها یک نوع هضم اسلام در تفکر ناسیونالیسم ایرانی است. آن‌ها معتقد هستند اسلام باید افتخار کند که ایرانی آن را پذیرفت چون ایرانیان هفت هزار سال موحد بودند و در پاسخ آن‌ها باید گفت: چه کسی نامه پیامبر(ص) را به رهبران ایرانی، پاره کرد؟ آیا کسی جز خسرو پرویز بود؟ این‌ها می‌خواهند ما را به چه کسی ارجاع دهند؟ کسی که اسلام را نپذیرفت و نامه پیامبر(ص) را پاره کرد؟
* من فکر می‌کنم وضعیت فرهنگی در دوران ‌هاشمی، خاتمی و در این دوران، همراه با تسامح و تساهل هست اما اولی در پی حذف اسلام و دومی در پی هضم آن است. ضمن این‌که ما یک تفاوت گفتمانی در جریان انحرافی با جریان اصولگرا را شاهد هستیم.
* تفاوت این دو گفتمان در تحولات سیاسی منطقه و خیزش اسلامی جدیدی که در کشورهای اسلامی منطقه آغاز شده، قابل بررسی است؛ در حالی‌که رهبر انقلاب اسلامی و به تبع آن جریان اصولگرا، این حرکت‌ها را جنبش اسلامی و علیه منافع غرب و رژیم صهیونیستی تحلیل می‌کند اما در همین وضعیت می‌بینیم که جریان انحرافی، اعتقادی به این خیزش و بیداری اسلامی ندارد و این تحولات را صحنه‌آرایی آمریکا و رژیم صهیونیستی می‌داند که قصد دارند نقشه سیاسی خاورمیانه را تغییر بدهند. به نظر من این اختلاف نیست، بلکه چیزی فراتر از اختلاف است. به‌طوری‌که جمهوری اسلامی را در وضعیتی انفعالی قرار می‌دهد و در کنار این موارد می‌توانیم به مسائل فرهنگی‌ای نیز اشاره کنیم که توجه این جریان، به افرادی است که عمدتا دارای انحراف اقتصادی هستند؛ یعنی عضو‌گیری جریان انحرافی بعضا از بین افرادی است که دارای پرونده مفاسد اقتصادی هستند.
* ما امروز شاهد فتنه دیگری هستیم که این فتنه یک نوع انحراف فکری عقیدتی است. این‌که چرا این جریانات در کشور شکل می‌گیرند نشان‌دهنده آزادی‌های موجود در جمهوری اسلامی است، به‌طوری که امکان حضور افراد در قدرت منوط به رای مردم بوده و کار درستی نیز هست. آن‌ها می‌توانند با چهره‌ آرایی، آرای مردم را بگیرند و در مراحل بعد، تفکر خودشان را پیاده کنند اما من فکر می‌کنم آن چیزی که در جریان انحرافی کنونی حاکم هست در چارچوب فراموشی از یاد خداست.

فکر می‌کنید شما و اربابان تان و دیگر استبدادیان تا کی می توانید به این اعمال جنایت کارانه ادامه دهید؟(دکتر محمد ملکی)

بسم الحق
سخنی دوباره با «داد»ستان دادگاه انقلاب اسلامی تهران
آقایان، از خشم مردم بترسید

نمیدانم وقتی آقای «داد»ستان دادگاه‌های انقلاب اسلامی تهران خبر دستگیری خانم نرگس محمدی را در شهر زنجان و در خانه پدری بوسیله مامورین اطلاعات شنید یا خواند چه احساسی داشت . طبیعی است هر انسانی که یک جو از انسانیت بو برده باشد وقتی خبردار می شود که به خانه یک مادر بیمار رفته و او را در حضور مادر پیر و دو فرزند خردسالش دستگیر کرده‌اند دچار چه حالتی می‌شود . راستی آقای دادستان به شما چه احساسی دست داد ؟ حتما احساس پیروزی! که حکومت توانسته درچنین فتح المبینی پیروز گردد!
یک لحظه از خود سئوال کرده‌اید که این پیروزی است یا منتهای جبن و وحشت. شما مدعی هستید در یک نظام قدرتمند! انجام وظیفه می‌کنید پس چگونه است که از یک مادر بیمار که شوهرش برخلاف میلش مجبور شده برای فرار از ظلم و شقاوت نظام ولایی زن و بچه ها را رها کرده و به یک کشور بیگانه «هجرت» کند، آن قدر می‌ترسید که اورا در زنجان دستگیر می‌کنید و بلافاصله به زندان اوین منتقل می نمائید؟
آقای «داد»ستان به راستی نرگس محمدی‌ها چه کرده‌اند که سزاوار این چنین رفتار وحشیانه مامورین شما باشند؟ به زعم شما نرگس محمدی یک چریک مسلح بود یا یک مدافع حقوق بشر که بارها مخالفت خود را با هرگونه مبارزه ی خشونت آمیز اعلام کرده بود؟ شما و همپالکی های تان در قوه قضائیه و وزارت اطلاعات و دیگر ارگانهای اطلاعاتی نشان داده اید که دشمن آزادی هستید و هیچ گونه نقد و مخالفتی را از سوی هیچ کس برنمی‌تابید و در اتهام زنی به هر دگر اندیشی از هیچ دروغ و پرونده سازی ابا ندارید . فکر می‌کنید شما و اربابان تان و دیگر استبدادیان تا کی می توانید به این اعمال جنایت کارانه ادامه دهید؟
در یادداشت قبلی (اسفند۹۰) خطاب به شما نوشتم “پرسش من این است که به عقیده ی شما در یک جامعه مدنی و در قرن بیست و یکم وظیفه ی یک دادستان چیست ؟ جز اینکه “داد” مردم را از “بی داد” گران بستاند ؟ شما هنگامی به این سمت منتصب شدید که اتفاقا مصادف با بی دادهای بسیار از سوی حاکمیت بود، از جمله کشتار ده ها نفر در تظاهرات اعتراضی به کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و ۲۵ بهمن ۸۹ و زندانی و شکنجه شدن صدها نفر بعد از این حوادث، کشتار در زندان‌ها ، شهادت مظلومانه ی هاله سحابی و هدی صابر و… . راستی بگوئید آقای “داد“ستان، داد کدام خانواده دادخواه را از بیدادگران ستانده‌اید ؟
شما می دانید نداها و سهراب ها و مختاری‌ها به دست چه کسانی شهید شدند . شما می دانید مامورین وزارت اطلاعات چگونه هاله را در تشیع پیکر پدرش مهندس سحابی کشتند و شما می‌دانید در زندان اوین چه کسانی هدی صابر را شهید کردند؟ شما می دانید در زندان‌های کهریزک و قرچک ورامین چه گذشت، بنابراین وظیفه شما “داد“ستانی است از بیدادیان نه تهدید مردم به خاطر اظهارنظر و تبلیغ عقیده” .
آقای دادستان دادگاه‌های انقلاب اسلامی تهران ، شما دو ماه پس از نوشتن این یادداشت نه تنها کاری انجام ندادید که نرگس محمدی را به زندان فرستادید. همسرش تقی رحمانی را وادار به مهاجرت کردید. بچه‌های بی گناه این زن و شوهر را ویلان نمودید. حکم های سنگین برای وکلای دادگستری از جمله جناب سلطانی صادر کردید و احضاریه برای به زندان کشیدن پیرمردی ۸۱ ساله و مریض (دکتر ابراهیم یزدی) فرستادید و ده ها عمل خلاف و مخالف عدالت و آزادی دیگر.
آقای دادستان می دانیم شما و قاضی‌هایتان و قضائیه تان هیچ کاره‌اید و دستور از بالا میگیرید و اطاعت «امر» می‌کنید ولی هشیار باشید که فردا این شما هستید که باید جوابگو باشید. به تاریخ بنگرید و از سرنوشت دیگران عبرت بگیرید .
بس کنید. ۳۳ سال کشور عزیزمان ایران را تبدیل به یک سرزمین سوخته نموده‌اید. به اطرافتان بنگرید آیا جز فساد ، دزدی ، دروغ ، اعتیاد و فحشاء و دشمنی چیزی می‌بینید؟ مطمئن باشید بهار آزادی مردم ایران نزدیک است و پشیمانی حاکمان ظلم و جور خیلی دیر .
سلام به زندانیان سیاسی ، ننگ براستبدادیان
درود بر نرگس ها، شیر زنان آزادی ستان
دکتر محمدملکی، اردیبهشت ۱۳۹۱

احمد خاتمی٬ امام جمعه موقت تهران: ائمه به دشمنان خود «سگ باران خورده» می‌گفتند

احمد خاتمی٬ امام جمعه موقت تهران طی سخنان با حضور علی خامنه‌ای اعلام کرد جمهوری اسلامی باید درباره آدم‌های «منحرف» افشاگری کرده و نام آنها را اعلام کند٬ چرا که امامان شیعه نیز همین کار را می‌کردند.
به گزارش «خبرگزاری دانشجو»، آقای خاتمی این مطلب را در سومین شب مراسم عزاداری دختر پیامبر اسلام که با حضور علی خامنه‌ای در «حسینیه امام خمینی» برگزار شد٬ بیان کرده است.
وی گفته که «باید در مقابل فضای رسانه‌ای که دشمن درست می‌کند افشاگری داشت و البته افشاگری حلال باید کرد یعنی در زندگی خصوص مردم نباشد و اسرار مردم را نباید افشا کرد.»
امام جمعه موقت تهران افزوده است: «کسانی که حرمت نگاه می‌دارند قابل اعتمادند ولی عده‌ای هستند که افشاگری علیه آنها لازم است.»
عضو مجلس خبرگان در عین حال اظهار کرده که این افشاگری‌ها باید «مستند» و «صریح» باشد.
این روحانی محافظه‌کار نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی ادامه داده که امامان شیعه نیز در زمان خود دست به افشاگری می‌زده و به دشمنان خود «سگ‌های باران خورده می‌گفتند که بوی تعفن دارند.»
رسانه‌های وابسته به جمهوری اسلامی و نهاد‌های قضایی٬ امنیتی و اطلاعاتی سال‌هاست علیه منتقدان و مخالفان علی خامنه‌ای و نظام جمهوری اسلامی از چنین رویه‌ای تبعیت می‌کنند.
روزنامه کیهان و صدا و سیما که زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی اداره می‌شوند به همراه خبرگزاری فارس که وابسته به سپاه پاسداران است٬ سه رسانه‌ شناخته شده‌ای هستند که این وظیفه را برعهده دارند.

ضرب و شتم دو دانشجوی دختر دانشگاه آزاد رودهن توسط انتظامات

دو دانشجوی دختر و یک دانشجوی پسر دانشگاه آزاد رودهن به دلیل آنچه انتظامات دانشگاه آزاد رودهن آن را پوشش نامناسب ذکر کرده است مورد ضرب و شتم شدید و توهین قرار گرفتند.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از سحام؛ از روز شنبه، دوم اردیبهشت ماه ۱۳۹۱ در دانشگاه آزاد رودهن به دستور رئیس این واحد دانشگاهی “غلامحسین حیدری” بدون اطلاع قبلی ورودی های خانم ها و آقایان از یکدیگر جدا شد و از ورود دانشجویان بدون همراه داشتن کارت دانشجویی و یا برگه ی پرینت انتخاب واحد جلوگیری به عمل آمد و نیرو های انتظامات و حراست با رفتاری بسیار توهین آمیز مانع ورود دانشجویان به بهانه نامناسب بودن پوشش ظاهری آن ها شدند.
بنا به این گزارش، تعدادی از دانشجویان علی رغم پیمودن مسیر طولانی از شهر تهران تا شهر رودهن نتوانستند به دانشگاه وارد شوند و بر سر کلاس های درس خود حاضر شوند. در کنار سر در اصلی دانشگاه که پیش از این دانشجویان و اساتید از آن رفت و آمد می کردند اطلاعیه بزرگی نصب شده است که در آن الگوهای رفتاری و الگوهای پوشش برای دختران و پسران دانشجو ذکر شده است.
در همین حال، اطلاعیه های تهدید آمیز و محدود کننده مشابهی نیز در نقاط مختلف دانشگاه نصب شده است. در کنار سر در اصلی و وروی بزرگ دانشگاه که اکنون با نصب میله های سیاه رنگی آن را مسدود کرده اند؛ دو اتاقک قرار داده شده است که مملو از عوامل انتظامات است که دختران و پسران دانشجو برای ورود به دانشگاه می بایست از آن عبور کنند. نیروهای انتظامات مستقر در اتاقک آقایان در پاسخ به پرسش و اعتراض دانشجویان و اینکه چرا این برخورد ها ناگهانی و بدون اطلاع رسانی قبلی انجام شده است و در مواردی غیر قانونی است عنوان داشته اند:«ما خودمون قانونیم! قانون ماییم!اگر گفتیم فردا لخت باید بیاین لخت باید بیاین! …»
از سوی دیگر، وضع قوانین محدود کننده ی جدید حتی به پارکینگ دانشجویان نیز کشیده است که دانشجویان آنرا اقدامی توهین آمیر قلمداد می کنند.
بر اساس این گزارش، عوامل انتظامات در اتفاقی نادر اقدام به بازرسی بدنی و تفتیش کیف و وسایل دانشجویان می نمایند؛ که این امر بیش از هرچیز موجب خشم و اعتراض دانشجویان می شود. در این حین و در حدود ساعت یازده صبح روز شنبه دوم اردیبهشت، یکی از عوامل انتظامات سیلی محکمی به صورت یکی از دانشجویان پسر می زند و با حرکتی توهین آمیز وی را از دانشگاه به بیرون می برد و در خارج از محیط دانشگاه به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دهد و سپس توسط انتظامات به حراست دانشگاه انتقال داده می شود و به بهانه های واهی برای وی پرونده سازی صورت می گیرد. یکی از مهره های کلیدی انتظامات فردی موسوم به “شهاب” است که در بین دانشجویان به سخت گیری و فحاشی شناخته می شود، از مسببان اصلی ضرب و شتم دانشجویان و بازرسی های بدنی توهین آمیز بوده است.
مجروح شدن دانشجوی دختر
این گزارش می افزاید: روز دوشنبه چهارم اردیبهشت ماه نیز، از ورود یک دانشجوی دختر به دانشگاه به خاطر آنچه آرایش نامناسب از سوی انتظامات دانشگاه عنوان می شود، ممانعت به عمل می آید؛ که این اقدام با اعتراض این دانشجوی دختر همراه می شود و عوامل انتظامات دانشگاه آزاد رودهن شروع به فحاشی به وی و هل دادن وی میکنند. سپس او را با حالتی زننده و با ضربه ای محکم از دانشگاه به بیرون هل می دهند که موجب برخورد شدید وی با زمین و صدمه دیدن این دانشجو می شود.
همچنین روز سه شنبه پنجم اردیبهشت ماه، نیز کشمکش و درگیری شدید لفظی دیگری بین یکی دیگر از دانشجویان دختر با یکی از عوامل انتظامات زن این واحد دانشگاهی روی داد که طی این برخورد، انتظامات خانم ها اقدام به فحاشی می کند و دانشجوی دختر به زمین می خورد و یکی از نیروهای انتظامات خانم ها ضرباتی را به پای این دانشجو وارد میکند.
یکی از عوامل انتظامات خانم ها به نام”ج” که با دانشجویان دختر به شدت توهین آمیز رفتار می کند؛ در این برخورد صورت گرفته دخیل بوده است. این اقدامات حراست و انتظامات دانشگاه که مستقیما زیر نظر رئیس این واحد دانشگاهی انجام می پذیرد؛ حتی موجبات نارضایتی و اعتراض برخی از اساتید را نیز فراهم اورده است. که از آن جمله می توان به تنش لفظی صورت گرفته بین یکی از اساتید با عوامل حراست در ساختمان مرکزی این دانشگاه اشاره کرد.
در سال ۸۸ “پاشا ع” مسئول حراست این دانشگاه به همراه دو تن از همکارانش به نام های “ا” و “ع” با هماهنگی با نیروهای انتظامی ماشین گشت ارشاد در مقابل در ورودی دانشگاه آزاد رودهن مستقر کرده و اقدام به بازداشت دانشجویان می کردند.
قابل ذکر است که در سال های اخیر در این واحد دانشگاهی صدها دانشجو به خاطر نوع پوششان به کمیته انضباطی احضار شده و با احکام محرومیت از تحصیل مواجه شده اند.
ضرب وشتم دانشجویان دختر در محیط داخل دانشگاه و یا حتی خارج از دانشگاه آزاد واحد رودهن توسط نیروهای حراست و انتظامات امر تازه ای نیست. پیش از این نیز در اواخر مهرماه سال۱۳۸۷ در ماجرای مشابهی یکی از دانشجویان دختر که به بازرسی بدنی و تفتیش کیف و وسایل خود توسط یکی ازکارمندان زن این واحد دانشگاهی معترض شده بود در خارج از محیط دانشگاه تواسط ماموران مرد انتظامات مورد توهین و ضرب و شتم و تماس های مکرر بدنی قرار گرفته بود که ریاست کنونی دانشگاه که آن زمان نیز بر همین صندلی تکیه داشت ضمن ابراز امیدواری از عدم تکرار این وقایع در آینده به خبرنگاران گفته بود:« با عاملان حادثه دانشگاه رودهن قاطعانه برخورد کردیم.» دانشجویان معترض معتقدند که اولا: اگر آن موقع با عوامل ضرب و شتم دانشجویان برخورد می شد امروز شاهد تکرار این وقایع تلخ نبودیم و ثانیا نمی توان از کنار نقش محوری رئیس این واحد دانشگاهی در اعمال محدودیت ها و برخورد های صورت گرفته به آسانی گذشت.

دستگیری نرگس محمدی را محکوم می‌کنیم

به گزارش خبرنامه از گزارش‌گران بدون مرز، دستگیری نرگس محمدی روزنامه‌نگار و سخنگوی کانون مدافعان حقوق بشر را محکوم می‌کند. وی در تاریخ دوم اردیبهشت در شهر زنجان بازداشت و به زندان اوین منتقل شده است. در همین روز دولت جمهوری اسلامی متن مقررات جدید برای “ساماندهی فعالیت‌ها، ایجاد تسهیلات و نظارت بیشتر بر کار خبرگزاری‌ها و نشریات الکترونیکی” را منتشر کرد.
٢ اردیبهشت ١٣٩١،نرگس محمدی پس از احضار به اداره‌ی وزارت اطلاعات زنجان بازداشت و سپس به زندان اوین در تهران انتقال یافت. همکار شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل ٢٠٠٣ ، پیش از این نیز بارها احضار و بازداشت شده بود، آخرین بار از ٢٠ خرداد تا ١١ تیرماه ١٣٨٩ را در زندان بسر برده بود که در مدت بازداشت بر اثر شوک عصبی، به شدت بیمار شد. در شهریور ماه همان سال از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب تهران برای “اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران»، به ۱۱ سال زندان محکوم شد که این حکم در اسفندماه ١٣٩٠ به شش سال کاهش یافت.
تقی رحمانی به گزارش‌گران بدون مرز اعلام کرد که نسبت به دستگیری و وضعیت سلامت همسرش نرگس محمدی نگران است. وی خود نیز از قربانیان ازار و اذیت قضایی و بازداشت‌های خودسرانه جمهوری اسلامی است. این روزنامه‌نگار که بیش از چهارده سال از عمر ۵٢ ساله خود را در زندان سپری کرده است، در اواخر سال گذشته مجبور به ترک کشور شد.
از سوی دیگر دولت جمهوری اسلامی در تاریخ ٢ اردیبهشت متن مصوبه‌ی جلسه هیات وزیران در باره “مقررات آئین نامه اجرایی قانون مطبوعات” منتشر کرد. هدف این “مقررات ساماندهی فعالیت‌ها، ایجاد تسهیلات و نظارت بیشتر بر کار خبرگزاریها و نشریات الکترونیکی” اعلام شده است. بنا بر ماده ٣٨ این ائین نامه : ” درج منابع اخبار در خبرگزاری الزامی است.” بنا بر ماده ۴٠ “نقل آن قسمت از اخبار، مطالب یا تصاویر نشریات و خبرگزاریها که موجب توقیف، لغو پروانه یا پالایش(فیلتر) شده، توسط خبرگزاری ممنوع است. “
در مرداد ماه ١٣٨٨ مجلس شورای اسلامی با افزودن تبصره‌ای به ماده یک قانون مطبوعات خبرگزاری‌ها را نیز “از حیث حقوق، وظایف، حمایت‌های قانونی و جرایم و مجازات ها و مرجع و نحوه دادرسی، مشمول احکام مقرر” در قانون مطبوعات کرد.
قانون مطبوعات ایران مصوب سال ١٣۶۴ است که بنا داشت تا اصول کلی قانون اساسی را در باره‌ی آزادی مطبوعات “تفصیل” کند، ولی خود در این باره ابهام‌افرین شد. این قانون در سال ١٣٧٩ در آخرین روزهای عمر مجلس پنجم و به فوریت از سوی محافظه‌کاران با افزدون موادی آزادی ستیزانه‌ای تغییر کرد. و به ابزاری برای تضعیف و سرکوب قانونی مطبوعات اصلاح‌طلب تبدیل شد. با اتکا به آن روزنامه‌ها اصلاح‌طلب یکی پس از دیگری توقیف شدند. سرکوبی که همچنان ادامه دارد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه

اعدام جوان مرودشتی در ملا عام

عصر امروز یک جوان در شهرستان مرودشت و در ملا عام اعدام شد.
به گزارش خبرنامه از هرانا؛ دادستان مرودشت در گفتگو با خبرنگار محلی فارس اتهام این جوان را “اعمال خلاف شرع” و “انجام عمل شنیع” اعلام کرده است.
غلام حسین چمن سرا دادستان شهرستان مرودشت می‌گوید: انجام مراسم حکم اعدام «ج. م» یکی از اقدامات بسیار مهم و موثر دستگاه قضایی در شهرستان مرودشت محسوب می‌شود.
وی همچنین خاطرنشان کرد: این فرد یکی از اراذل و اوباش این شهرستان بوده که مبادرت به انجام اعمال خلاف شرع به ویژه انجام عمل شنیع کرده است که مسئولان قضایی شهرستان مرودشت برابر مقررات قانونی نسبت به صدور حکم و تایید آن توسط ریاست قوه قضائیه اقدام کردند.
انجام عمل شنیع اتهامی است که اکثرا در به ایجاد رابطه جنسی با جنس موافق اطلاق می شود.

با درخواست زندانیان و در پی وخامت حالش، رضا شهابی به اعتصاب غذای خود پایان داد

از آنجا که این زندانی سیاسی در شرایط جسمی نامساعد بود، ادامه اعتصاب وی را با مشکلات بحرانی و جدی جسمی رو به رو کرده و هم بندانش از وی درخواست کردند تا با انصراف از اعتصاب غذا، از راه های دیگری خواسته های خود را دنبال کند. رضا شهابی نیز با این درخواست موافقت کرد.
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کلمه ; رضاشهابی فعال کارگری و عضو سندیکای شرکت واحد و اتوبوس رانی تهران و حومه پس از چند روز اعتصاب غذا و در پی وخامت حالش با درخواست سایر زندانیان به اعتصاب خود پایان داد.
این فعال کارگری در آستانه روز کارگر در اعتراض به عدم رسیدگی پزشکی و تحقق نیافتن وعده های مقامات قضایی از روز شنبه ٢۶ فروردین دست به اعتصاب غذا زده بود.
از آنجا که این زندانی سیاسی در شرایط جسمی نامساعد بود، ادامه اعتصاب وی را با مشکلات بحرانی و جدی جسمی رو به رو کرده و هم بندانش از وی درخواست کردند تا با انصراف از اعتصاب غذا، از راه های دیگری خواسته های خود را دنبال کند. رضا شهابی نیز با این درخواست موافقت کرد.
این زندانی سیاسی همزمان با دومین روز سال نو مادر خود را از دست داد و مسئولان زندان از دادن مرخصی برای شرکت وی در مراسم عزاداری نیز خودداری کردند.
وی هفته گذشته از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران توسط قاضی صلواتی به شش سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
به گفته ربابه رضایی همسر رضا شهابی، در گفتگو با کلمه، وی بر اساس حکم صادره به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس و هم چنین به اتهام تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی نیز به پنج سال حبس محکوم شده است. همچنین بر اساس این حکم، رضا شهابی به ۵ سال ممنوعیت از فعالیت محکوم شده است.
ربابه رضایی همچنین خاطر نشان کرد این حکم در حالی برای همسرش صادر می‌شود که وی تا به حال۲۲ ماه در بازداشت غیر قانونی و به صورت بلاتکلیف در زندان بوده است.
این عضو هیات مدیره و مسؤل امور مالی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی ٢٢خرداد ٨٩ بازداشت شد و در حین انتقال به بند ٢٠٩ به دلیل ضرب و شتم شدید از ناحیه گردن به شدت آسیب دید.
١٩ ماه نگهداری رضا شهابی در بند٢۴٠ و ٢٠٩ زندان اوین و بازجویی ها تحت فشار و شکنجه و تهدید به اعدام موجب شد، این زندانی برای رسیدگی به وضعیت حقوقی و قضایی دست به یک اعتصاب غذای طولانی بزند.
یک هفته اعتصاب خشک و ۴۵ روز اعتصاب غذای تر به همراه درمان نشدن آسیب های نخاعی موجب ضعیف شدن بنیه این زندانی سیاسی شده و شرایط بهداشت و تغذیه نامناسب زندان، وضعیت بیماری وی را تشدید کرده است. کم خونی حاد، فشارخون نامنظم، ضربان بی ثبات قلب، درد در ناحیه گردن و ستون فقرات و بی حسی در اندام های یک طرف بدن تنها بخش هایی از آسیب های دوران بازداشت است که این فعال کارگری با آن دست به گریبان است.

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از ”فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” روز چهارشنبه ۳۰ فروردین ماه زندانی سیاسی ارژنگ داودی پس از ۵ روز متمادی شکنجۀ وحشیانه جسمی و روحی در بند سپاه شکنجه گاه وزارت اطلاعات در زندان گوهردشت به سالن ایزوله شده ۱۲ بند ۴ زندان گوهردشت کرج بازگردانده شد. زندانی سیاسی ارژنگ داودی در طی ۵ روز زندانی بودن در سلولهای انفرادی شکنجه گاه وزارت اطلاعات تحت شدیدترین شکنجه های جسمی قرار گرفته است و آثار شکنجه بر چهره و سایر اعضای بدنش مشهود بود.بخصوص از ناحیۀ بینی دچار کبودی و فرورفتگی شده است. بازجویان وزارت اطلاعات به او چشم بند زده بودند و بصورت گروهی از چند جهت وی را آماج ضربات وحشیانه بخصوص از ناحیۀ سر و صورت قرار داده بودند.شکنجه های جسمی و روحی در طی پنج روز گذشته بطور مستمر علیه او بکار برده می شد. شکنجه های جسمی زندانی سیاسی ارژنگ داودی توسط فردی بنام مدرسی رئیس بند سپاه، محبی شکنجه گر معروف بند سپاه صورت می گرفت. بازجویان وزارت اطلاعات شکنجه های وحشیانه و غیر انسانی را به دلیل انتشار بیانیه های وی به مناسبتهای مختلف و افشای جنایتهای ولی فقیه علی خامنه ای و بازجویانش در شکنجه گاه گوهردشت کرج اعلام کرده بودند. زندانی سیاسی ارژنگ داودی در شرایط حاد جسمی ولی با روحیه ای بسیار بالا به بند زندانیان سیاسی بازگردانده شد. هدف از این شکنجه ها مرعوب کردن سایر زندانیان سیاسی می باشد تا اینکه اعمال غیر انسانی و قرون وسطایی بازجویان ولی فقیه علی خامنه ای را افشا نکنند. فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، شکنجۀ وحشیانۀ زندانیان سیاسی که بطور غیر قانونی و غیر انسانی سالها است در شکنجه های ولی فقیه زندانی هستند را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجر می باشد.

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از ”فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” روز یکشنبه ۲۷ فروردین ماه اعدام گروهی و قرون وسطایی ۸ زندانی در زندان عادل آباد شیراز توسط رسانه های دولتی اعلام گردید. اما رسانه های دولتی از اعلام هویت این ۸ زندانی خوداری کردند.

طبق تحقیقاتی که توسط فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران در این باره صورت گرفت مشخص گردید که از ۸ زندانی اعدام شده ۵ نفر از آنها از شهروندان افغانستان هستند.
اسامی تعدادی از زندانیان که روز یکشنبه ۲۷ فروردین ماه در زندان عادل آباد شیراز اعدام شدند به قرار زیر می باشد :
۱- تورج علی پرست از اهالی شیراز
۲-زندانی احسن الله صفری ۳۰ ساله متاهل و دارای ۳ فرزند از شهروندان افغانستان، او بیش از ۳۰ ماه در زندان عادل آباد شیراز زندانی بود.
۳- حسن رودینی زاده ۲۸ ساله از شهروندان افغانستان و نزدیگ به ۳۰ ماه در زندان عادل آباد شیراز زندانی بود.
۴-محمد کلب علی ۲۹ ساله از شهروندان افغانستان و ۳ سال بود که در زندان بسر می برد
۵- حاتم شاه از شهروندان افغانستان
لازم به یادآوری است که از اوایل هفته تا به امروز ۱۱ زندانی در زندانهای شیراز ،زنجان و سمنان بنابه اعلام رسانه های حکومتی اعدام شدند.
دادگاه های انقلاب رژیم ولی فقیه علی خامنه ای از اعلام اسامی شهروندان افغانی که اعدام می شوند خوداری می کند و تا به حال سعی داشته است که در خفای کامل اعدم ها صورت گیرد تا از طبعات بین المللی اعدام شهروندان کشورهای دیگر جلوگیری نماید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، اعدام های گروهی و قرون وسطایی که به منظور ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه است را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا و پایان دادن به اعدام های گروهی می باشد.

شکنجۀ وحشیانه زندانی سیاسی ارژنگ داودی توسط بازجویان وزارت اطلاعات در بند سپاه

به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از ”فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” روز چهارشنبه ۳۰ فروردین ماه زندانی سیاسی ارژنگ داودی پس از ۵ روز متمادی شکنجۀ وحشیانه جسمی و روحی در بند سپاه شکنجه گاه وزارت اطلاعات در زندان گوهردشت به سالن ایزوله شده ۱۲ بند ۴ زندان گوهردشت کرج بازگردانده شد.

زندانی سیاسی ارژنگ داودی در طی ۵ روز زندانی بودن در سلولهای انفرادی شکنجه گاه وزارت اطلاعات تحت شدیدترین شکنجه های جسمی قرار گرفته است و آثار شکنجه بر چهره و سایر اعضای بدنش مشهود بود.بخصوص از ناحیۀ بینی دچار کبودی و فرورفتگی شده است.
بازجویان وزارت اطلاعات به او چشم بند زده بودند و بصورت گروهی از چند جهت وی را آماج ضربات وحشیانه بخصوص از ناحیۀ سر و صورت قرار داده بودند.شکنجه های جسمی و روحی در طی پنج روز گذشته بطور مستمر علیه او بکار برده می شد.
شکنجه های جسمی زندانی سیاسی ارژنگ داودی توسط فردی بنام مدرسی رئیس بند سپاه، محبی شکنجه گر معروف بند سپاه صورت می گرفت.
بازجویان وزارت اطلاعات شکنجه های وحشیانه و غیر انسانی را به دلیل انتشار بیانیه های وی به مناسبتهای مختلف و افشای جنایتهای ولی فقیه علی خامنه ای و بازجویانش در شکنجه گاه گوهردشت کرج اعلام کرده بودند.
زندانی سیاسی ارژنگ داودی در شرایط حاد جسمی ولی با روحیه ای بسیار بالا به بند زندانیان سیاسی بازگردانده شد. هدف از این شکنجه ها مرعوب کردن سایر زندانیان سیاسی می باشد تا اینکه اعمال غیر انسانی و قرون وسطایی بازجویان ولی فقیه علی خامنه ای را افشا نکنند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، شکنجۀ وحشیانۀ زندانیان سیاسی که بطور غیر قانونی و غیر انسانی سالها است در شکنجه های ولی فقیه زندانی هستند را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت گرفتن تصمیمات لازم اجر می باشد.

همسر رضا شهابی: او به دلیل حکم ناعادلانه اش دست به اعتصاب غذای خشک زده است

رضا شهابی ، فعال کارگری پس از با خبر شدن از حکم ۶ سال حبسش از روز شنبه ۲۶ فروردین ماه دست به اعتصاب غذای(خشک) زده است. ربابه رضایی همسر رضا شهابی با تایید این خبر   گفت:« امروز (دوشنبه ۲۸ فروردین ماه) پس از دو روز که از اعتصاب رضا در اوین می گذرد او را ملاقات کردم. رضا گفت که اعتصابش را تا تغییر حکم و انتقالش به بیمارستان ادامه خواهد داد. گفت که من را ۲۳ ماه در زندان بلاتکلیف نگه داشتند و حالا این حکم سنگین و ناعادلانه را به من دادند. همسرم می گوید که من کاری نکردم، جرمی مرتکب نشدم که این حکم سنگین را به من داده اند، من فقط از حقوق کارگریم دفاع کردم و همه حرکت های اعتراضیم در چارچوب قانون بوده است و هر حرفی هم که زده ام ناحق نبوده است.»
به گزارش خبرنامه ملّی ایرانیان از کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران ; رضا شهابی، عضو هیات مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران پس از پشت سر گذاشتن ۵ جلسه دادگاه در طی نزدیک به دو سال که از زمان بازداشتش می گذرد از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام تبلیغ علیه نظام به یکسال حبس و به اتهام اجتماع و تبانی بر علیه امنیت ملی به ۵ سال حبس محکوم شده است. او همچنین بر اساس این حکم به ۵ سال محرومیت از فعالیت های اجتماعی نیز محکوم شده است. این حکم روز شنبه ۲۶ فروردین ماه به وکیلش ابلاغ شده است.
رضا شهابی روز ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۹ بازداشت شد و براساس گزارش ها در طی دوران بازجویی مورد ضرب و شتم قرار گرفت که منجر به آسیب های نخاعی شد که تا به حال نیز به طور کامل درمان نشده است. او پیش از این یک هفته اعتصاب خشک و ۴۵ روز اعتصاب تر در اعتراض به وضعیتش و عدم رسیدگی پزشکی داشته است.
ربابه رضایی با اظهار اینکه همسرش تنها راننده شرکت اتوبوسرانی بوده و فقط برای حق و حقوقش فعالیت داشته است، گفت:« همسرم دست به اعتصاب زده و حتی آب هم نمی خورد و من با توجه به بیماریش به شدت نگرانش هستم. قرار بود که قبل از عید او را برای عمل جراحی به بیمارستان منتقل کنند اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. رضا می گوید حداقل من را به بیمارستان برای درمان منتقل کنند. امروز که دیدمش اصلا نه از نظر روحی خوب بود و نه جسمی. دوم فروردین ماه مادرش فوت کرد و حتی به او اجازه شرکت در مراسم عزاداری مادرش هم داده نشد، هر کسی باشد دیگر از پا در می آید.»
ربابه رضایی با اظهار اینکه هنوز به همسرش حکمش در زندان ابلاغ نشده است به کمپین گفت:« روز شنبه حکم به وکیلش ابلاغ شد. اما خودش در زندان از طریق های دیگری از حکمش با خبر شد و به همین دلیل هم دست به اعتصاب غذا زد.»
همسررضا شهابی با اشاره به اینکه قاضی صلواتی در آخرین جلسه دادگاه همسرش در تاریخ ۱۰ اسفند ماه سال گذشته به او قول مرخصی ده روز داده است، گفت:« متاسفانه قاضی صلواتی حتی سر قول خودش هم نماند. او در همان روز دادگاه به همسرم گفته بود که به او ده روز مرخصی می دهد اما هی امروز و فردا شد تا اینکه عید آمد و الان هم در جواب پیگیری ها به ما گفته شده که فعلا او اجازه مرخصی ندارد.»
همسر رضا شهابی که به شدت از حکم همسرش و عدم انتقال او به بیمارستان ناراحت بود  گفت:« از مسولان قضایی کشورم درخواست می کنم تا واقعا به پرونده او رسیدگی کنند. نه اینکه همین طور یک حکمی بدهند تا مثلا نشان داده شود که آنها رسیدگی کرده اند. این رسیدگی واقعی نیست. حکمی که به همسرم داده شده نه خودش قبول دارد و نه من و نه هر کسی که بشنود باورش می کند. این حکم اصلا برای کارگر اتوبوسرانی که فقط از حقوق کارگریش دفاع کرده است عادلانه نیست.»